انفجار اتوبوس حامل زائران ایرانی را چه کسی برعهده گرفت؟

کمیته نظامی گروهک تروریستی انصارالاسلام با انتشار بیانیه ای مسئولیت انفجار اتوبوس حامل زائران ایرانی را در استان دیالی کشور عراق برعهده گرفته است .
هامون نیوز به نقل از جوان در بخشی از این بیانیه آمده است : « اعضای این گروه اخبار موثقی مبنی بر ورود نیروهای امنیتی ایران به عراق جهت زیارت مرقدها دریافت کرده اند که برادران مجاهد در مقدادیه اقدام به کار گذاشتن مین نموده و دو دستگاه اتوبوس حامل نیروهای امنیتی ایران با آن برخورد که طی آن هشت نفر کشته و تعدادی نیز مجروح شدند .
گفتنی است گروهک انصارالاسلام وابسته به گروهک تروریستی القاعده می باشد .
انتخابات دهم ریاست جمهوری در پیش و پس از 22 خرداد با حجم انبوهی از بیانیهها و نامههای سرگشاده همراه بود که از این جهت با دورههای پیشین انتخابات ریاست جمهوری قابل مقایسه نیست.
برای واکاوی حوادث و فتنه پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری 88 برآنیم که ساختار، شاکله و اهداف مسببین این غائله که هزینههای گزاف مادی و معنوی برای نظام مقدس جمهوری اسلامی در بر داشتهاند را مورد بررسی قرار دهیم. از همین رو پس از بررسی " شکلگیری و برخی مؤلفههای ایدئولوژی تجدیدنظرطلبان "، " راهبرد تبلیغاتی و گفتمان انتخاباتی میرحسین موسوی "، " گفتمان محمود احمدینژاد از انتخابات نهم تا دهم ریاستجمهوری "، "بررسی نتیجه انتخابات دهم ریاست جمهوری با روش "تحلیل گفتمانی " و "شواهد آگاهی جبهه دوم خرداد از سلامت انتخابات " به فصل هفتم یعنی " شورش بر جمهوریت " میپردازیم:
آغاز فتنه و صدور بیانیهها
انتخابات دهم ریاست جمهوری در پیش و پس از 22 خرداد با حجم انبوهی از بیانیهها و نامههای سرگشاده همراه بود که از این جهت با دورههای پیشین انتخابات ریاست جمهوری قابل مقایسه نیست. در این باره باید توجه داشت که شیوه صدور بیانیههای مسلسل از آموزشها و توصیههای نظریهپردازان انقلاب مخملی بود.
گذشته از کمیت بالای این مکتوبات آنچه در وهله نخست از اهمیت برخوردار است و در این گفتار مورد بررسی قرار میگیرد، محتوای این متون و کیفیت آنهاست. اهداف و انگیزههای نگارش چنین مکتوباتی به نوبه خود از اهمیت بالایی برخوردار است. اما پرسشهای دیگری که باید به آنها توجه داشت، پرسش از تأثیرات این نوشتهها در فرایندهای اجتماعی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی است. سپس باید به انطباق این مکتوبات با عقلانیت، قانونمداری، اصول دمکراسی و آموزههای دینی پرداخت.
در واقع با تحلیل این موارد سپس میتوان درباره این موضوع داوری کرد که در پس این قلمفرساییها چه اندازه منافع ملی مورد توجه قرار گرفته است. در گفتار پیشرو تلاش میشود گزارشی از مهمترین بیانیههای سیاسی صادر شده به همراه برخی نامههای سرگشاده که در روزهای پیش و پس از انتخابات منتشر شدهاند، ارائه شود. مقصود آن است که ضمن تحلیل انگیزههای نگارش چنین مکتوبات و آثاری که در پی داشتهاند، محتوای آنها را با اصول قانونمداری، دمکراتیک، عقلانیت و دینمداری بسنجیم.
نوشتههای موسوی آغازگر فتنه
در میان افرادی که نوشتهها و رفتار آنها باید مورد بررسی قرار گیرد، قطعاً موسوی از مهمترین آنهاست. سخنان و مطالب موسوی در رادیکالیزه ساختن فضای جامعه نقش مهمی بر عهده داشت که این موضوع تنها به پس از انتخابات مربوط نمیشود.
به طور مثال موسوی در بیانیهای که در سیزدهم خرداد منتشر میکند، مینویسد: "اینک که به خواست خداوند و اراده سبز شما، امواج امیدواری گوشه گوشه ایران بزرگ را فرا گرفته و صبح پیروزی بیش از پیش نزدیک مینماید، اخباری نگرانکننده از برخی تحرکات و برنامهریزیهای محفلی به گوش میرسد که ضرورت هوشیاری کامل شما را افزون میسازد. معدود افرادی که نه علقهای به جمهوریت نظام دارند و نه به احکام منور اسلام دلبستهاند، از آنجا که رقابت قانونمند در برابر اراده شما را غیرممکن مییابند، در صدد بر هم زدن امنیت و آشفته کردن آرامش روانی جامعهاند تا قطار انتخابات سالم را از مسیر خود منحرف کنند. آنان که به بقای کشور و جمهوری اسلامی به گونهای مشروط باور دارند، ظاهراً از ایجاد بحرانهایی که دامنه آنها به انتخابات و ایام حاضر متوقف نخواهد ماند نیز ابا ندارند. اطمینان دارم که مردم و جوانان با هوشمندی، مجال شیطنت را از این افراد میگیرند و از هرگونه تنش که مطلوب آنان است پرهیز کرده و از دایره رفتاری که زیبنده جوان فهیم و با فرهنگ ایرانی است خارج نمیشوند. "
برخلاف محتوای ظاهری این نامه که دعوت طرفداران به "اجتناب از اغتشاش " بود، اما پیام اصلی بیانیه که در قالب چهره "مظلومنمایانه " صورت میگرفت، نوعی رادیکالیزه کردن فضای انتخابات بود. اینکه ادعا شود "برخی تحرکات و برنامهریزیهای محفلی " از سوی رقبا برای برهم زدن امنیت و آرامش جامعه در حال وقوع است، جز رادیکالتر ساختن طرفداران و هیجانی ساختن آن دستاورد دیگری نخواهد داشت.
رادیکالیسمی که زاییده مظلومنمایی است. در این بیانیه رقیب، شخصیتی بیهویت، ریاکار و قدرتطلب معرفی شده است که نه به "جمهوریت " اعتقاد دارد و نه به "اسلام ". آنچه برای او مهم است تنها "قدرت " است و تنها به این شرط است که بقای "جمهوری اسلامی " را میخواهد و لذا برای حفظ آن از هیچ عملی فروگذار نخواهد کرد. اما این بیانیه به این پرسش پاسخ نمیدهد که چرا زمانی که دو جبهه خود را پیروز انتخابات میدانند باید به خشونت و بر هم زدن امنیت جامعه روی بیاورند. یعنی رویکردی که جبهه دوم خرداد پس از انتخابات اتخاذ کرد.
توهم پیروزی عاملی برای تعویق اغتشاشات
در واقع همانطور که این بیانیه رقیب را متهم به برنامهریزی برای "اغتشاش " میکند، رقیب نیز پیش از انتخابات همین تصور را از جبهه دوم خرداد داشت. اما چیزی که موجب شد اغتشاشات سیاسی به پس از انتخابات به تعویق بیفتد، احتمال پیروزی بود. به عبارت دیگر ناآرامیهایی که از سوی جبهه دوم خرداد به بعد از انتخابات موکول شد به دلیل احتمال پیروزی در انتخابات بود. زیرا بیم آن بود که اگر این ناآرامیها پیش از رأیگیری آغاز شود احتمال پیروزی به خطر بیفتد.
در این بیانیه، موسوی همچنین خواهان سلامت در برگزاری انتخابات میشود. اظهار نگرانی کردن در سلامت انتخابات چنان که پیشتر نیز گفته شد از محورهای اصلی تبلیغات آن جبهه بود که از سال 1387 آغاز شده بود. اهداف این محور تبلیغاتی را در سه موضوع میتوان جمعبندی کرد:
1. بیم واقعی در صورتی که آرا بسیار به یکدیگر نزدیک باشد.
2. مظلومنمایی به منظور کسب آرای بیشتر.
3. بهرهبرداری برای حوادث پس از انتخابات در صورت شکست.
به کارگیری راهبرد "مظلومنمایی " در بسیاری از رفتارهای تبلیغاتی ستاد موسوی نمایان بود. در واقع تبلیغ فراوان برای متهمسازی رقیب به "بیادبی " از نمونه این تلاشها بود. موسوی در ساعتهای واپسین مانده به انتخابات نیز از این سیاست بهره میبرد و بارها صدا و سیما را متهم به جانبداری از رقیب میکند. موسوی طی یک بیانیه نارضایتی خود را از اینکه صدا و سیما برای احقاق حقوق نامزد رقیب او نوزده دقیقه زمان به وی اختصاص داده است، ابراز میدارد.
در طول مناظرههای انتخاباتی در غیاب احمدینژاد بارها در مناظرههایی که رقبا داشتند، آنان بدون آن که به مناظره با یکدیگر بپردازند به مناظره با شخص غایب میپرداختند. این رویکرد که بارها با تذکر مجری برنامه مبنی بر ایجاد حق برای پاسخگویی شخص غایب مواجه شده بود، از سوی رقبا نادیده گرفته شد.
بر همین اساس و طبق قانون یاد شده هر کدام از نامزدها از دقایقی برای پاسخگویی به مطالبی که در غیاب آنها ارائه شده بود، برخوردار شدند که در این میان فرصت احمدینژاد به دلیل آن که دیگران بیشتر در غیاب او سخن میگفتند، بیشتر بود. موسوی با آن که این قانون را در مناظرهها پذیرفته بود، اما به هنگام اجرایی شدن آن، چنین قانونی را بهانهای برای مظلومنمایی و جانبدار معرفی کردن صدا و سیما قرار داد. در بیانیه موسوی که به این منظور انتشار یافته، چنین آمده است:
ملت شریف ایران، هموطنان عزیز! همانگونه که شاهد بودید در مناظرههای تلویزیونی، نامزد حاکم به جای طرح برنامههای خود و نقد برنامههای طرف مناظرهاش با توسل به شگردهای مغالطهآمیز، اشخاص حاضر و حتی غایب در مناظره را به شدیدترین وجه همراه با بدترین هتاکیها مورد اتهامهای گوناگون قرار داد... متأسفانه سازمان صدا و سیما در اقدامی تبعیضآمیز به فرد خاطی که در طول مدت انتخابات برخلاف قانون تمامی امکانات دولتی از جمله تمام شبکههای صدا و سیما را در اختیار داشت با اختصاص وقتی اضافه در آخرین ساعات مجاز تبلیغات به بهانه نقد طرفهای مناظرهاش از برنامه و عملکرد دولت، بار دیگر فرصتی را در اختیار نامزد حاکم گذاشت تا مجدداً به جای تصحیح و جبران خطاهایش سیلی دیگر از تهمتهای ناروا را متوجه رقبای انتخاباتی و افراد غایب کند و کمتر از دو دقیقه (101 ثانیه) زمان را برای پاسخگویی اینجانب منظور داشت که شوخی تلخی بود.
اینجانب ضمن اعتراض به این شیوه برخورد تبعیضآمیز و ناجوانمردانه، همه این اقدامها را ناشی از یقین نامزد حاکم و اتباعش به شکست در یک انتخابات سالم و عادلانه میدانم و اطمینان دارم مردم، با حضور سبز خود در پای صندوقهای رأی قاطعانه و در کمال آرامش پاسخ همه این نارواییها را خواهند داد.(1)
گذشته از آنکه در این بیانات همانند بسیاری از بیانات دیگر، موسوی از موضع ادب و اخلاق حجم بالایی از اتهامات را به اشخاص حقیقی و حقوقی وارد میسازد، اما نکته قابل توجه این است که وی به رغم قانون وحقوق تعیین شده افراد سعی دارد آن را ظلم و تبعیضی علیه خویش جلوه دهد.
متهم ساختن بسیاری از نهادهای جمهوری اسلامی از قبیل صدا و سیما، شورای نگهبان، دولت، بسیج و سپاه، نه تنها در ایام انتخاباتی، که در روزهای نخست سال 88 نیز مورد توجه این ستاد بود. تجمع اعضای این ستاد در مقابل صدا و سیما به منظور جانبدارانه نشان دادن این سازمان هفتهها پیش از آغاز تبلیغات بیانگر آن بود که "مظلومنمایی " از راهبردهایی است که جریان مذکور در انتخابات از آن بهره خواهد برد.
موسوی در روز انتخابات ضمن برگزاری نشست خبری در رفتاری غیرقانونی خود را پیش از پایان انتخابات پیروزی رقابتهای انتخاباتی معرفی کرد. او همچنین در این روز پیشاپیش بیانیهای هم مبنی بر پیروزی خود صادر کرد. جالب اینجا بود که وی در این اظهارات که خود را پیروز مینامید به جای آن که از ابعاد و دلایل پیروزی خویش سخن بگوید، بیش از هر چیز درباره تخلف در انتخابات و پیگیری این تخلفها سخن گفت. متن کامل بیانیه موسوی در 22 خرداد چنین است:
به نام خدا. مردم شریف ایران! ضمن تشکر از حضور پرشور و استقبال گسترده شما از انتخابات ریاست جمهوری، به اطلاع میرساند طبق گزارشها و مستندات واصله علیرغم تخلفات و کارشکنیهای متعدد و نارساییهای گسترده، مستندات واصله حاکی از آن است که رأی اکثریت قاطع مردم متوجه این خدمتگزارشان بوده است. از مسئولان امر میخواهم در شمارش آرا نهایت دقت را بنمایند و اعلام میکنم در غیر این صورت از همه امکانات قانونی برای احقاق حقوق حقه ملت ایران اقدام خواهم کرد. همین جا فرصت را مغتنم میشمارم و از ملت شریف ایران میخواهم آماده برگزاری جشن پیروزی در شامگاه میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) باشند.(2)
گرچه موسوی خود را پیروز نامید؛ اما در اظهارات وی - چه مطالبی که در بیانیه آمد و چه آنهایی که در نشست خبری ذکر شد - علامتهایی وجود داشت که نشان میداد وی در اعماق درونی، خود را پیروز نمیداند. او هیچگاه اعتماد به نفس یک شخصیت پیروز را نداشت. تردید در کلمات او بیشتر از واژههای پیروزی خود را به رخ میکشید.
او بیشتر از آن که از پیروزی بگوید متناسب با تبلیغات چند ماه گذشته جبهه دوم خرداد از "صیانت از آرا " و "پیگیری تخلفات " سخن گفت. با وجود این، پرسش بسیار مهم این بود که اگر وی خود را واقعاً پیروز انتخابات میدانست چه نیازی داشت که آن را به طور غیرقانونی زودتر اعلام کند. آن هم در ظهر روز انتخابات که تا پایان رأیگیری زمان زیادی باقی بود؟ در واقع، چنان که روشن است این قضاوت زودهنگام بیش از آن که جملهای خبری باشد، جملهای انشایی بود و بیش از آن که مژدهای برای طرفداران وی باشد، نوعی رفتار سیاسی بود که رفتارهای بعدی جبهه دوم خرداد در روزهای بعدی هدف از آن را تببین میکرد.
در واقع، همین اعلام نتیجه زودهنگام به نفع خود و تبعیت نکردن از روشهای قانونی با هدف برپایی اعتراضهای خیابانی بعدی بود که موجب شد بسیاری از تحلیلگران از این حوادث به عنوان "انقلاب مخملی " یا "انقلاب رنگی " یاد کنند. چرا که نه تنها این دو روش از ارکان انقلاب مخملی به شمار میآید بلکه استفاده از موج رنگی که جبهه اصلاحات از آن بهره برد نیز یکی از نمادهای انقلاب مخملی و رنگی به شمار میآید.
با توجه به شواهد پیش از انتخابات و نوع تبلیغات هجومی و شالودهشکنانه جبهه اصلاحات، تردیدی وجود نداشت که اگر نتیجه انتخابات دلخواه این جریان نباشد، آنها به سادگی سر تسلیم فرو نخواهند آورد. اما با فاصله و اختلاف یازده میلیونی میان نفر نخست و شخص بعدی این احتمال وجود داشت که به دلیل فاصله زیاد، روند تهاجمی گذشته که وعده تخلف در انتخابات را داده بود به دلیل دلسرد شدن ادامه نیابد. در حالی که چنین نشد و این جبهه به جای پذیرش رأی اکثریت یا اعتراض به شیوه قانونمند طریق رادیکالی اعتراضهای خیابانی را با هدف ابطال انتخابات و نیز برخی مطالبات جانبی برگزید که معنایی جز "انقلاب مخملی " نداشت.
موضوعی هم که به این خواست افراطی و غیرقانونی یاری میرساند بیانیههای موسوی، کروبی، خاتمی و تشکلهایی نظیر مجمع روحانیون مبارز و جبهه مشارکت بود. در واقع "انقلاب رنگی " چیزی جز ساقط کردن دولت برخاسته از اراده اکثریت، به بهانه "وقوع تقلب " و به واسطه رفتارهایی چون نافرمانی مدنی و اعتراضها و تجمعات خیابانی که همان تبلور سیاست "فشار از پایین و چانهزنی در بالا " بود، معنای دیگری نداشت.
بدعتهای سیاسی
تقاضای ابطال انتخابات، بر هم زدن قوانین انتخاباتی کشور، ایجاد بدعتهای سیاسی غیرقانونی و حذف رقیبی که با اکثریت آرا به پیروزی دست یافته است، خواستههایی بود که در صورت موفقیت به معنای پیروزی انقلاب رنگی تلقی میشد. انقلاب رنگی مطابق وقایعی که در برخی کشورها مانند گرجستان، اوکراین و قرقیزستان رخ داد نیز همین معنا را افاده میکرد. با این تفاوت که در آنجا نتیجه داد و در ایران ابتر ماند.
تصمیم پیگیری رفتار غیرقانونی پس از انتخابات در جلسه 23 خرداد با حضور هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، موسوی، کروبی و حسن خمینی گرفته شد. جمعبندی شرکتکنندگان در این جلسه در مصاحبهای بر زبان جوانترین عضو این جلسه نمایان شد که: "انتخابات باید باطل شود. " لذا موسوی در بیانیهای که پس از اعلام نتایج انتخابات منتشر میکند، چنین میآورد:
نتایجی که برای دهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد بهتآور است. مردمی که در صفهای طولانی اخذ رأی شاهد ترکیب آرا بودند و خود میدانند که به چه کسی رأی دادهاند با حیرت تمام به شعبدهبازی دستاندرکاران انتخابات و صدا و سیما نگاه میکنند، آنان بیش از همیشه به دنبال آن هستند که بدانند چگونه و توسط چه کسانی و مقاماتی طرح این بازی بزرگ ریخته شده است.
اینجانب ضمن اعتراض شدید به روند موجود و تخلفات آشکار و فراوان روز انتخابات هشدار میدهم که تسلیم این صحنهآرایی خطرناک نخواهم شد. نتیجه آنچه از عملکرد متصدیان بیامانت دیدهایم و میبینیم جز تزلزل ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حاکمیت دروغ و استبداد نیست.
اینجانب طبق وظیفه شرعی و ملی خویش به افشای رازهای پشت سر این مخاطره خواهم پرداخت و آثار نابودکننده آن را بر سرنوشت کشور توضیح خواهم داد و ترس آن دارم که ادامه وضع موجود همه نیروهای مؤثر نظام را به توجیهگرانی دروغگو در مقابل مردم تبدیل کند و دنیا و آخرت آنان را در معرض لطمههای جبرانناپذیر قرار دهد.
به مسئولان توصیه میکنم پیش از آن که دیر شود این روند را فوراً متوقف کنند و همگی به خط قانون و امانتداری از آرای ملت بازگردند و بدانند که خروج از عدالت، مشروعیتزداست. آنان بیش از هر کس دیگر، از این حقیقت باخبرند که در این کشور، انقلابی بزرگ و اسلامی صورت گرفته است. کمترین پیام انقلاب ما این است که مردم آگاهند و در برابر کسانی که با تقلب روی کار بیایند تمکین نخواهند کرد.
اینجانب از همین فرصت استفاده میکنم و ضمن تشکر از عواطف ملت بزرگوار ایران به آنان تذکر میدهم که ایران، این موجود آسمانی، متعلق به آنان است و نه متقلبان. این آنان هستند که باید با هوشیاری خود از آن حفاظت کنند. خائنین به آرای مردم ابایی از آن ندارند که این خانه پارسیان به آتش کشیده شود...
بیانیههایی به رنگ سیا
نگاهی گذرا به مطالب این بیانیه که سراسر توهین به مقامات نظام جمهوری اسلامی است، گرچه عجیب است و عصبانیت نویسنده آن را نشان میدهد، اما بیانگر صدور ناگهانی و احساسی آن و اینکه از سر بیبرنامهگی و "بهت " بوده باشد، نیست. در این بیانیه موسوی مقامات نظام را با واژههای توهینآمیزی چون "شعبدهباز "، "دروغگو "، "مستبد "، "متقلب " و "خائن " مورد تفقد خویش قرار میدهد.
البته وی از روش "برچسبزنی " آن هم به صورت افراطی و بیادبانه پیش از انتخابات به صورت رویکرد تبلیغاتی خود بهره برده بود. اما سخن اینجاست که این بار این روش نه در برابر نامزد انتخاباتی رقیب که در برابر بسیاری از مدیران ارشد نظام اعم از رئیسجمهور، رئیس صدا و سیما، شورای نگهبان، دستگاه قضایی، بسیاری از نمایندگان مجلس و فرماندهان سپاه و بسیج به کار میرفت. به تعبیر دیگر این بار کلیت نظام و حتی رهبری بود که به صورت تلویحی متهم به "صحنهآرایی خطرناک " در انتخابات میشد. زیرا روشن بود که رهبری چشمان بیدار کشور است که اگر قرار باشد تقلبی صورت بگیرد، امکان ندارد بدون آگاهی و به دور از چشمان ایشان باشد.
ریاکاری موسوی برای تبعیت از ولایت فقیه
به عبارت دیگر، موسوی پس از انتخابات نشان داد که ادعای وی به اعتقاد و پیروی از ولایت فقیه ادعایی ریاکارانه و به منظور جلب آرا بوده است. او حتی در مسئله سازمان حج و زیارت، احمدینژاد را به سرپیچی از ولایت فقیه متهم میکرد و از این جهت به او انتقاد داشت. موسوی در این انتخابات، مسائل شخصیاش را بر مسائل و منافع ملی ترجیح داد و به گونهای سخن گفت و عمل کرد که گویی برخی به دلیل مسائل شخصی و برای اینکه شخص او رأی نیاورد دست به تقلب زدهاند. در حالی که جابهجایی قدرت در جناحهای سیاسی داخل کشور از پیشفرضهای جمهوری اسلامی بود که در انتخاباتهای گذشته نیز محقق شده بود و از این جهت دلیلی برای تقلب وجود نداشت.
اینکه موسوی پیش از انتخابات فکر شکست را نمیکرد و با انگیزه پیروزی در آن حضور یافته بود، شاید ادعای نادرستی نباشد. او به هر طریق در بسیاری از انتخابات که پیروزی در آن سادهتر به نظر میرسید حضور نیافت و به دلیل اطمینانی که به پیروزی خود داشت در دورهای از انتخابات شرکت یافت که رئیسجمهور کنونی هم در آن حضور داشت.
در چنین شرایطی از نگاه ناظران سیاسی دستیابی به موفقیت سختتر میشد و آنان یکی از دلایل انصراف خاتمی از نامزدی این دوره را همین میدانند. موسوی که به گفته خود به دلیل "احساس خطر " سکوت بیست سالة خود را شکسته بود، اما فراتر از این سخن، احساس میکرد "منجی " است و تنها اوست که میتواند احمدینژاد را شکست دهد و به پندار خویش کشور را از آن وضعیتی که وی ترسیم میکرد، رها سازد.
این "خودشیفتگی " افراطی که با تکبر مزمنی همراه بود مانع از آن میشد که وی به شکست بیندیشد و شاید حادثهای که وی از آن به عنوان "بهت " یاد میکند، ریشه در این موضوع داشته باشد. اما با وجود این، نباید تصور کرد آنگونه که برخی پیشتر گفتند وی توسط اعضای ستادش ایزوله شده باشد و از تمام واقعیتهای در حال جریان جامعه بیخبر بوده باشد.
به هر حال در عصر ارتباطات فیلتر اخبار تنها تا اندازهای ممکن است. به ویژه برای سیاستمداری که دست کم تجربه هشت سال نخستوزیری را در کارنامه خود دارد. موضوع این نیست که موسوی از واقعیتهای موجود جامعه بیخبر بوده و نمیدانسته است که در نظرسنجیهای معتبر روزهای منتهی به انتخابات، احمدینژاد از او پیشتر است. موضوع این است که وی علاقهای نداشت به شکست بیندیشد.
شکست موسوی فقط یک شکست انتخاباتی نبود
او در این انتخابات مهمترین سرمایهاش را که خاطرات تاریخی دوران نخستوزیری در طول هشت سال دفاع مقدس بود، با خود به همراه داشت. لذا این شکست برای او تنها یک شکست انتخاباتی نبود. موسوی از داوری تاریخ درباره خود در هراس بود. با این همه، دلایل رویکرد غیرقانونی موسوی در رفتارهای پس از انتخابات و صدور بیانیههای تند و تحریکآمیز را نباید تنها به مسائل شخصی و فردی تقلیل داد.
گذشته از مطالبی که در نامه سرگشاده هاشمی رفسنجانی مبنی بر پیشبینی تلویحی انتخابات و آشوبهای پس از آن مورد بررسی قرار گرفت، اشارات و نشانههای دیگری در دست است که سران جبهه دوم خرداد با پیشبینی شکست قریبالوقوع، برای هر دو حالت شکست یا پیروزی برنامههای جداگانهای را در نظر گرفته بودند. توجه بیشتر به این برنامههای جبهه دوم خرداد بیانگر آن است که بیانیههای موسوی بیش از آن که نوشتههایی فردی باشد، راهبرد جبهه اصلاحات و به ویژه تجدیدنظرطلبان است که برای پیشبرد برنامههای تبلیغی خود به چنین نوشتههای تحریکآمیز و رادیکالی نیاز دارد.
بیانیههای موسوی بیش از آن که به نوشتههای یک نامزد انتخاباتی درون نظام شباهت داشته باشد به بیانیههای اپوزیسیون خارج از نظام نزدیک بود. تلقی جبهه دوم خرداد این بود که با صدور بیانیههای تند که طرفداران را دعوت به نافرمانی مدنی میکرد، ولو آن که برخلاف قواعد دمکراسی و رأی ملت باشد، میتوان به اهداف اصلی و پنهان شرکت در انتخابات دست یافت.
اما نباید فراموش کرد که راهبرد تجمعات غیرقانونی و بهرهگیری از نافرمانی مدنی تنها منحصر به شکست در انتخابات نمیشد. بلکه پیروزی در انتخابات آغاز نافرمانی مدنی به منظور عملی ساختن نظریه "فشار از پایین و چانهزنی از بالا " بود. تفاوت در شیوه اجرای آنها بود؛ به این صورت که در صورت شکست، حالت و شکلی "انفجاری " میگرفت و در صورت پیروزی، حالتی "فرسایشی " پیدا میکرد تا اهداف فراتر از توان قوه مجریه را از این طریق و در موقع لزوم بر نظام جمهوری اسلامی تحمیل کند. راهبرد جبهه اصلاحات این بود که اهداف غیرقانونی را از طریق تجمعات خیابانی و نافرمانی مدنی محقق سازد.
میرحسین موسوی در مصاحبهای در روز 21 خرداد با مجله تایم به صراحت به این سیاست جبهه سیاسی خود اقرار میکند. در آغاز این مصاحبه چنین آمده است: "در جایگاه ریاست جمهوری، موسوی طبعاً کمابیش به اندازه رهبر معظم آیتالله علی خامنهای قدرت نخواهد داشت. به خصوص در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی. اما او مؤکداً ابراز داشت که تجمعات خیابانی چشمگیر هفتههای گذشته احتمالاً ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذیرش افکار عمومی رخ خواهد داد. ما پرسیدیم اگر انتخابات را ببازد، آن وقت چه میشود، او پاسخ داد: "تغییر از مدتی قبل آغاز شده است. تنها بخشی از آن به پیروزی در انتخابات مربوط میشود و بخشهای دیگر ادامه خواهند یافت و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود. "
در واقع بهرهگیری از رویکرد رادیکالیستی شبه انقلابی در انتخابات، سیاستی بود که تئوریسینهای تجدیدنظرطلب از سالها قبل در دستور کار داشتند. این سیاست در انتخابات ریاست جمهوری نهم به دلایل مختلف و از جمله انشقاقی که در جبهه دوم خرداد وجود داشت در آن زمان عملی نشد و در انتخابات دهم ریاست جمهوری با چهار سال وقفه، عملیاتی شد.
در بسط بیان پیشینه راهبرد یاد شده میتوان به سخنان سعید حجاریان در سه روز پس از روشن شدن نتایج انتخابات مجلس هفتم اشاره کرد. وی در گفتگو با خبرگزاری ایلنا گفت: "در پروژه جدید، محوریت اصلاحات از حوزه قدرت به جامعه مدنی انتقال خواهد یافت. " این سخن بدان معنا بود که در سالهای گذشته اعضای ارشد این جبهه با حضور در قدرت و در راستای "فتح سنگر به سنگر " از ارتباط با حامیان، سمپاتهای حزبی، دانشجویان، معلمان و کارمندان و کارگران در برهههای حساسی چون ردّ لایحه مطبوعات و تحصن نمایندگان مجلس ششم غافل شدهاند و نتوانستهاند در بسیج تودهها علیه نظام به موفقیتی دست یابند. مصطفی تاجزاده در همین مقطع زمانی که تا انتخابات نهم ریاست جمهوری وجود داشت اعلام میکند: "سال 1383، سال تشکیل و پایهریزی جنبشهای اجتماعی و سال 1384، سال به راه انداختن تظاهرات و آشوبهای اجتماعی است. "
همچنین علیرضا علویتبار بیان میکند: "برای تحقق مطالباتمان باید خون بدهیم. باید برای مقابله با دیکتاتوری، سه میلیون نفر را سازماندهی کنیم. تاکنون هم اشتباه کردیم که چنین سازماندهی را انجام ندادهایم. اما هنوز هم دیر نشده است. " ماهنامه آفتاب هم در همان تاریخ با درج مطلبی تحت عنوان "اپوزیسیون مدنی، جنبش اصلاحطلبانه ملت ایران " راهکارهایی را جهت برپایی حرکتهای پوپولیستی و استمداد از ظرفیت اپوزیسیون مدنی در قالب گردهمایی، تحصن، تظاهرات، اعتصاب و سایر اشکال مقاومت و نافرمانی مدنی، جهت نیل به اهداف و خواستهای غیرقانونی خود ارائه میکند و از ضرورت شکلگیری کمیتههای حزبی در محلات و جذب مردم به ویژه جوانان در این کمیتهها سخن میگوید. همچنین در تکمیل این رویکرد سعید حجاریان در مصاحبه با روزنامه شرق میگوید: "نیروهایمان را به مجلس و دولت بردیم و کسی برای سازماندهی مردم باقی نماند. ما در هوا مشغول کارزار بودیم در حالی که رقیب در جبهه زمینی مشغول پیشروی بود. اگر یک میلیون نفر جلوی بیمارستان سینا (پس از ترور حجاریان) و 5/3 میلیون نفر روبهروی مجلس در زمان تحصن نمایندگان مجلس ششم جمع میشدند، دیگر کاری از دست نیروی رقیب برنمیآمد. " البته نباید فراموش کرد که برخلاف ادعای حجاریان، جبهه دوم خرداد در این دوره تاریخی و از جمله در مواقعی مانند حضور حجاریان در بیمارستان و تحصن نمایندگان افراطی دوم خرداد در مجلس ششم برای بسیج اجتماعی تلاش فراوانی کرد، اما از توان انجام آن برنیامد.
با وجود چنین زمینهای در جبهه دوم خرداد و نیز آرایش سیاسی و شیوه تبلیغاتی آنان در انتخابات دهم ریاست جمهوری که میل شدیدی به بسیج تودهای داشت، اهداف سیاسی این جبهه که فراتر از انتخابات قرار داشت برای جبهه رقیب قابل پیشبینی بود. نگاهی به رسانههای مکتوب و اینترنتی جریان اصولگرا در هفته آخر انتخابات بیانگر این مطلب است.
گزیده آن که نه موسوی نسبت به شکست خود بیاطلاع بود و نه رفتارهای غیرقانونی پس از روز انتخابات تنها به شکست سیاسی این جبهه منحصر میشد. به عبارت دیگر، بیانیههای سیاسی این جبهه بیش از آن که یک رفتار واکنشی ناشی از شوک سیاسی باشد رفتاری از پیش تعیین شده و محاسبه شده بود و تنها به تصمیمات روزهای پس از شکست منتهی نمیشد. جبهه دوم خرداد برای هر دو احتمال برد یا شکست در انتخابات برنامه داشت که هر دو نیز رادیکالی و فراقانونی بود که بیشتر به جهتگیریهای اپوزیسیونی شباهت داشت. لذا انتظار ارائه سند یا پذیرش منطق از جانب موسوی و جبهه تجدیدنظرطلب در چنین شرایطی انتظاری دستنیافتنی بود. چنان که روشن است بیداری کسی که خوابیده، سادهتر از شخصی است که خود را به خواب زده است.
با پیگیری رویکرد رادیکالی و غیرقانونی جبهه دوم خرداد، در شرایطی که هنوز هیجانات سیاسی فروکش نکرده بود، روزهای 23 تا 25 خرداد تهران شاهد ناآرامیهایی بود که گروهی با تجمعات غیرقانونی به طرفداری از موسوی در مرکز شهر تشکیل دادند. این جمعیت که به وسیله بیانیههای صادر شده و اخبار منتشر شده رسانههای آن جبهه و شبکههای ماهوارهای غربی بیش از پیش تحریک شده بود سعی میکرد به بهانه این که در انتخابات "تقلب " شده است، سلامت انتخابات را به پیروی از سیاست چند ماه گذشته، زیر سئوال ببرد. این جمعیت از بعد از ظهر 23 خرداد در اطراف خیابان فاطمی (مقابل وزارت کشور) و میدان ونک با شعارهای تند، آتش زدن سطلهای زباله، شکستن شیشه بانکها و ساختمانهای دولتی، آتش زدن اموال عمومی و درگیری و حمله به نیروی انتظامی، کار خود را آغاز کرد و تا دوشنبه 25 خرداد،خیابانهای منتهی به این محدوده در آتش درگیریها میسوخت.
تجمع غیرقانونی 25 خرداد
اوج این تجمعات روز 25 خرداد بود. این تجمع غیرقانونی با این که اخبار ضدونقیضی منتشر شد درباره این که دعوتکنندگان آن دعوت خود را پس گرفتهاند و قصد هیچ تجمعی را ندارند، در نهایت تشکیل شد. با وجود این اخبار، در این تجمع غیرقانونی که سرانجام به درگیری انجامید، چهرههایی چون میرحسین موسوی، محمد خاتمی و مهدی کروبی شرکت داشتند. با گذشت زمان و عدم تفرق جمعیت به تدریج دامنه درگیریها افزایش یافت و به دلیل حمله برخی از رادیکالیستهای سبز به پایگاه مقداد برای خلعسلاح آن و پرتاب مواد آتشزا از سوی آنها به پایگاه و ساختمانهای مجاور که منجر به آتشسوزی شد، چند نفر از طرفین درگیری کشته شدند. در این میان مادر و دختری محجبه که در آن مسیر عبور میکردند نیز قربانی قدرتطلبی موسوی شدند؛ و جان خویش را از دست دادند.
این حادثه خشونتبار بهانهای شد تا موسوی بیانیه تندتری را صادر کند و با "شهید " نامیدن کشتگان جریان آشوبگر و با فرافکنیِ مسئولیت این حوادث از خود نه تنها مدعی احقاق حقوق "ملت شریف ایران " در مسئله انتخابات شود، بلکه افزون بر آن خود را رهبر خونخواهی معرفی کند. در بیانیه مذکور چنین آمده است:
تجمع عظیم و بیسابقه شما در روز 25 خرداد که در دفاع از حق صیانت از رأیتان و دفاع از جمهوریت و اسلامیت نظام انجام گرفت اصحاب دروغ را آنچنان به خشم آورد که تحمل نیاوردند و کوشیدند شیرینی این همایش پرشکوه را با برخوردهای سبعانه به کام دوستداران ایران عزیز تلخ کنند... اطلاعاتی که به دست ما رسیده است نشان میدهد این اصحاب تقلب و دروغ هستند که برای تکمیل طرح خود به بانکها و ادارات و اموال مردم حمله میکنند و آنها را تخریب مینمایند.
بنابراین، عموم مردم را به هوشیاری در برابر این نقشه فریبکارانه و تداوم اعتراض با حفظ آرامش دعوت میکنم... دولت با همکاری صدا و سیما کوشش میکند این موج سبز مردمی را وابسته به بیگانگان جلوه دهد... دستگیریهای گستردهای که طی روزهای گذشته از فرزندان انقلاب انجام گرفته است نشاندهنده این واقعیت است که عاملان تقلب و سپس بلوا کمترین شناختی نسبت به حقیقت اعتراضات مردمی ندارند و با توهم این که سازماندهی تشکیلاتی عظیمی در ورای حرکتهای مردم قرار دارد خود را تسلی میدهند تا باور نکنند که طبیعت خودجوش واکنشهای مردم خبر از ادامهدار بودن آن تا رسیدن به نتیجه میدهد.
اینجانب دستگیریهای وسیع اخیر را محکوم میکنم و هشدار میدهم که گسترش این رویهها تنها بر زشتی چهره مخالفان ملت و انگیزه مردم برای توسعه اعتراضات میافزاید... اینجانب با ابراز همدردی عمیق با خانوادههای شهیدان و مصدومان از ابتکار دلسوزانی که صمیمانه با خانوادههای این عزیزان همدردی و همراهی کردهاند سپاسگزاری میکنم و این سنت حسنه را برآمده از عواطف پاک دینی و انسانی آنان میدانم.
در این بیانیه با به کارگیری واژههایی نظیر "سبعانه " و "وحشیگری " که در ایران بیشتر برای نشان دادن خشونتهای رژیم صهیونیستی و رژیم پهلوی به کار میرود، این پرسش را در ذهن مخاطب ایجاد میکند که چه شباهتی میان مدیران جمهوری اسلامی و حاکمان این حکومتها وجود دارد که نویسنده بیانیه، همتراز با آنها از واژههای یادشده بهره میبرد. نویسنده بیانیه با پاک کردن صورت مسئله، مسئولان نظام را به قتل، ایجاد فضای اختناق، دستگیری و زندانی کردن "مردم "، تقلب، دروغ، ایجاد آشوب و حمله به اموال عمومی و خصوصی متهم میکند. موسوی بر خلاف رفتارهای جبهه تجدیدنظرطلب در سالهای 84-1376 که به صراحت مدعی جنبش سکولاریستی بودند و در آسیبشناسی گذشته همین صراحت را یکی از نقاط ضعف خود، به ویژه در شکست پروژه تیر 78، میدانستند، تلاش کرد تا حرکت سیاسی خود را "مقدس " جلوه دهد.
اما چنان که پیشتر نیز نظریهپردازان این جبهه اصرار داشتند: "اصلاحات خون میخواهد " شاید آنها در درون خویش از این پیشامد ناگوار احساس رضایت داشتند. به این امید که این خونهای ریخته شده خون جامعه ایرانی را به جوش آورد. این برای چندمین بار بود که راهبردهای خشونتزای "فتح سنگر به سنگر " و "فشار از پایین و چانهزنی از بالا " قربانی میگرفت. اما قربانیان روز 25 خرداد از سه دسته خارج نبودند: 1. کسانی که فریب دروغِ تقلب را خورده بودند؛ 2. حافظان امنیت؛ 3. مردم بیطرفی که در آن روز در خیابان آزادی در حال تردد بودند و معلوم نبود به دست چه کسانی جان خویش را از دست دادند.
در این میان کارگرانی هم که در مراکز درگیری مشغول کار بودند به کین نارنجکهای دستساز آشوبآفرینان سلامت جسمی و بینایی خود را از دست دادند. اما نه موسوی و نه افراد دیگری که این آشوبها را آفریدند نه تنها در پی پاسخگویی برنیامدند بلکه خود را به خونخواهی نیز معرفی کردند. وقتی در بیانیههای منتشر شده از سوی این جبهه برای کشتهشدگان آشوبها واژه "شهید " به کار میرود و البته برای دو گروه دیگر سکوت اتخاذ میشود، این پرسش مطرح میشود که چرا باید آنان را "شهید " نامید. آنان در راه کدام مسیر و هدف مقدس جان خود را از دست دادهاند که باید آنها را "شهید " نامید. آیا در راه آرمانهای دینی جان خود را باختهاند یا آرمانهای ملی و میهنی آنان را به این سرنوشت کشانیده است؟
کشته سازی غیر واقعی دوروغی در بیانیهها موسوی
در ضمن تأکید بر اسم جمع "شهیدان " که بیش از دو نفر را شامل میشود در کنار دیگر جملات این بیانیه، این معنا را القا میکند که جمعیت کثیری در این راه کشته شدهاند. رفتار سیاسی جبهه دوم خرداد و بیانیههای صادر شده آنان نشان میدهد که این جبهه برخلاف دوران اصلاحات از آن که خود را "سکولار " نشان دهد پشیمان است و با بازی با برخی نمادها در پی بازسازی چهره خود برآمده و تلاش میکند میان رهبری امام خمینی و دوران پس از آن جدایی بیفکند.
بیانیههای موسوی حاوی آن است که وی خود را مدعی انقلاب اسلامی و امام خمینی میداند و با متهم ساختن مسئولان جمهوری اسلامی که به گفتة وی از راه امام خمینی(ره) منحرف شدهاند تلاش میکند رهبری یک "مبارزه مقدس " را برای بازگشت به دوران امام خمینی(ره) و اصول انقلاب بر عهده بگیرد. او افزون بر توهینها و تهمتهای بالا، خود را مرکز رهبری جریان طرفدار "جمهوریت " و "اسلامیت " معرفی میکند و جبهه مقابل را جریانی در مخالفت با این دو ارزش اعلام میکند.
استفاده از روشهای مبارزاتی انقلاب 1357 مانند گفتن "الله اکبر " بر بام خانهها و به کارگیری بیانیههایی با ادبیات نزدیک به انقلاب اسلامی را میتوان در این راستا ارزیابی کرد. در یکی از این بیانیهها چنین آمده است:
این روزها و شبها نقطه عطفی در تاریخ ملت ما در حال شکل گرفتن است... رسالت تاریخیمان را از یاد نبریم و شانه از بار مسئولیتی که سرنوشت نسلها و عصرها بر دوش ما گذاشته است خالی نکنیم. سی سال پیش از این، در کشور ما انقلابی به نام اسلام به پیروزی رسید: انقلابی برای آزادی، انقلابی برای احیای کرامت انسانها، انقلابی برای راستی و درستی. در این مدت و به خصوص در زمان حیات امام روشنضمیر ما سرمایههای عظیمی از جان و مال و آبرو در پای تحکیم این بنای مبارک گذارده شد و دستاوردهای ارزشمندی حاصل آمد.
نورانیتی که تا پیش از آن تجربه نکرده بودیم جامعه ما را فراگرفت و مردم ما به حیاتی نو رسیدند که به رغم سختترین شداید برایشان شیرین بود... آیا ما مردم، شایستگیهایی را از دست داده بودیم که دیگر آن فضای روحانگیز را تجربه نمیکردیم؟ من آمده بودم بگویم چنین نیست؛ هنوز دیر نیست و هنوز راهمان تا فضای نورانی دور نیست. آمده بودم نشان دهم میتوان معنوی زندگی کرد و در عین حال در امروز زیست. آمده بودم تا هشدارهای اماممان را درباره تحجر بازگو کنم. آمده بودم تا بار دیگر به انقلاب اسلامی آن گونه که بود و جمهوری اسلامی آن گونه که باید باشد، دعوت کنم. من در این دعوت بلیغ نبودم، ولی پیام اصلی انقلاب حتی از بیان نارسای من آنچنان دلنشین بود که نسل جوان را، نسلی که آن روزگاران را ندیده بود و میان خود و این میراث بزرگ احساس فاصله میکرد، به هیجان آورد و صحنههایی را که تنها در ایام نهضت و دفاع مقدس دیده بودیم بازسازی کرد. حرکت خودجوش مردم رنگ سبز را به عنوان نماد خویش برگزید. اینجانب اعتراف میکنم که در این امر پیرو آنان بودم و نسلی که به دوری از مبانی دینی متهم میشد در شعارهای خود به تکبیر رسید و به "نصر منالله و فتح قریب " و "یا حسین " و نام خمینی تکیه کرد تا ثابت کند این شجره طیبه هرگاه که به بار مینشیند، میوههایش شبیه به هم است.
این شعارها را کسی جز آموزگار فطرت به آنان نیاموخته بود. چقدر بیانصافند کسانی که منافع کوچکشان آنها را وامیدارد تا این معجزه انقلاب اسلامی را ساخته و پرداخته بیگانگان و "انقلاب مخملین " بنامند... این سرنوشت دو گروه را خوشحال کرد: یک دسته از آنان که از ابتدای انقلاب در مقابل امام صفآرایی کردند و حکومت اسلامی را همان استبداد صالحان دانستند و به گمان باطل خود میخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند و دسته دیگر که با ادعای دفاع از حقوق مردم اساساً دیانت و اسلام را مانع تحقق جمهوریت میدانند. هنر شگرف امام باطل کردن سحر این دوگانهانگاریها بود. من آمده بودم تا با تکیه بر راه امام تلاش ساحرانی را که دوباره جان گرفتهاند خنثی کنم.(3)
در این بیانیه چند نکته را میتوان تشخیص داد:
1. تأکید بر عنصر "من " به جای ضمیر "ما " که بازگوکننده شخصیت موسوی بود. او خود را تافتهای جدا بافته میدانست که اصولاً دلیل 20 سال سکوت او نیز بیش از هر چیز در این ویژگی او ریشه داشت. موسوی به گونهای سخن میگفت که گویی جز خود و امام خمینی(ره) کس دیگری را قبول نداشت و امام هم که دیگر حضور نداشت؛
2. موسوی که پس از تجمع غیرقانونی تشکیل شده به وسیله ستاد انتخاباتی جبهه دوم خرداد در 25 خرداد دچار توهم رهبری این جریان شده بود اما از تداوم این حمایتها دچار تردید بود. اگر به عبارتِ "رسالت تاریخیمان را از یاد نبریم " از نو بنگریم، نشانههای این دلنگرانی را خواهیم یافت. او میترسید جمعیتی که در 25 خرداد در خیابان آزادی با ادعای نادرست تقلب جمع شدند و وی را در پیشبرد رادیکالیسم نامعلوم تهییج کردند روزی از این حمایت خویش بازگردند؛
3. ادبیات موسوی ملغمهای بود از دیالوگهای فیلمنامهای مانند اینکه "عدهای میخواهند مردم را به زور به بهشت ببرند " و ادعاهایی که تشخیص نادرستی آنها با اندکی تأمل به دست میآمد؛ مانند این ادعا که هیچ تشکیلات و سازماندهیای برای آشوبها وجود ندارد و "مردم " به صورت "خودجوش " به این رفتار دست زدهاند؛
4. همچنین در این بیانیه به ناتوانی موسوی در جلب آرای عمومی نیز به طور تلویحی اشاره شده است. در واقع وقتی این انتظار از موسوی که به شکست خود اقرار کند در آن شرایط رخ داده غیرواقعی به نظر میرسید، اقرار به این که "من در این دعوت بلیغ نبودم " خود مطلب قابل توجهی بود که از ضمیر ناخودآگاه موسوی و خودِ واقعی او پرده برمیداشت؛ یعنی همان "خودی " که در پس "خود تبلیغی " موسوی پنهان نگاه داشته شده بود؛
5. موسوی از شعارهایی نظیر "الله اکبر " سخن گفت و تلاش کرد آشوبهای پس از انتخابات را جنبش درونزا معرفی کند، اما نگفت که چرا رسانههای بیگانه و جریانهای سکولار نیز هواداران موسوی را به سر دادن این شعارها دعوت میکنند. (در این باره در مطالب بعدی بیشتر سخن خواهیم گفت.)
این بیانیه که بعد از سخنرانی رهبر معظم انقلاب در 29 خرداد صادر شده بود، نه تنها بر رفتارهای غیرقانونی و غیرمنطقی گذشته اما به اسم منطق و قانون و مردم تأکید میکرد، بلکه رفتاری ضددینی و ضدامنیتی که به صراحت خطوط قرمز نظام را زیر پا گذاشته است نیز تلقی میشد.
در واقع این بیانه نوعی جوابیه به سخنان رهبر معظم به شمار میآمد که گویی تلاش کرده به فرازهای مهم بیانات ایشان پاسخ دهد. در بخشهای دیگری از این بیانیه آمده است:
اینجانب همچنان قویاً اعتقاد دارم درخواست ابطال انتخابات و تجدید آن حقی مسلم است که باید به صورتی بیطرفانه از طریق یک هیأت مورد اعتماد ملی مورد بررسی قرار گیرد، نه آن که پیشاپیش امکان ثمربخش بودن آن منتفی اعلام شود. یا با طرح احتمال خونریزی، مردم از هرگونه راهپیمایی و تظاهرات بازداشته شوند، یا شورای امنیت کشور به جای پاسخگویی به سئوالات مشروع در خصوص نقش لباس شخصیها در حمله به افراد و اموال عمومی و ایجاد التهاب در حرکتهای مردمی به فرافکنی بپردازد و مسئولیت فجایع به وجود آمده را بر عهده دیگران بگذارد.
اینجانب چون به صحنه مینگرم آن را پرداخته شده برای اهدافی فراتر از تحمیل یک دولت ناخواسته به ملت، که تحمیل نوع جدیدی از زندگی سیاسی بر کشور میبینم. من به عنوان یک همراه که زیباییهای موج سبز حضور شما را دیده است هرگز به خود اجازه نخواهم داد بر اثر عمل من جان کسی در معرض خطر قرار گیرد. در عین حال بر اعتقاد راسخ خویش مبنی بر باطل بودن انتخاباتی که گذشت و استیفای حقوق مردم پای میفشارم و علیرغم تواناییهای اندکی که در اختیار دارم بر این باورم که انگیزه و خلاقیت شما همچنان میتواند حقوق مشروعتان را در چهرههای مدنی جدید مورد پیگیری قرار دهد و محقق کند.
مطمئن باشید که اینجانب همواره کنار شما خواهم ماند. آنچه این برادر شما در یافتن این راهحلهای جدید، خصوصاً به جوانان عزیز توصیه میکند این است که نگذارید دروغگویان و متقلبان، پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربایند و نااهلان و نامحرمان، میراث گرانقدر انقلاب اسلامی را که اندوخته از خون پدران راستگویتان است از شما مصادره کنند.
این کلیگوییهای ذکر شده در بیانیهها در حالی بود که موسوی از ارائه اسناد و مدارک لازم برای نشان دادن تقلب در انتخابات امتناع میکرد. وی با وجودِ داشتن بیش از چهل هزار نماینده در پای صندوقهای رأی که حدود نُه دهم صندوقها بود مدرک قابل اعتنایی برای ارائه به شورای نگهبان ارائه نکرد و در گزارشی که شورای صیانت از آرا منتشر کرد مطالبی کلی ذکر شد که یک نویسنده رمان نیز میتوانست بدون آن که پای صندوق حاضر باشد با استفاده از تخیل خویش به مواردی اشاره کند که در اغلب انتخابات رخ میدهد.
لذا موسوی همچنان به کلیگوییها و نپذیرفتن نتیجه انتخابات ادامه داد و با تکرار توهینها و اتهامات گذشته به مقامات مسئول کشور رفتار رادیکال و غیرقانونی خود را حتی پس از دیدار با رهبر انقلاب و سخنرانی ایشان در نماز جمعه 29 خرداد تداوم بخشید. وی در بیانیه ششم خود که در تاریخ 31 خرداد و در واکنش به آخرین آشوب گسترده که در روز قبل رخ داده بود صادر کرد به طور تلویحی تلاش کرد دولت را با رژیم شاهنشاهی مقایسه کند. حوادث سی خرداد در حالی رخ داد که جامعه پس از خطبههای نماز جمعة رهبر انقلاب، انتظار آرامش را داشت. اما دعوت غیرقانونی مجمع روحانیون مبارز برای تجمع در روز شنبه، فردای سخنرانی تاریخی یاد شده مانع از تحقق سریع این خواسته جامعه شد و پرسشهای فراوانی را تولید کرد. این تجمع نیز در پایان به درگیری و آشوب انجامید که در طی آن چند نفر از افراد حاضر به اضافه چند نفر از مأموران حافظ امنیت کشته شدند که همین دستاویزی برای صدور بیانیه ششم شد. در این بیانیه آمده است:
بسمالله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. خبر دلخراش شهادت گروهی دیگر از معترضان به وقوع تقلب گسترده در انتخابات اخیر، جامعه ما را در بهت و سوگ فرو برده است. تیراندازی به مردم، پادگانی شدن فضای شهر، ارعاب، تحریک و قدرتنمایی همگی فرزندان نامشروع قانونگریزی شدیدی است که در معرض آن قرار داریم و عجبا که بانیان چنین شرایطی دیگران را به خطا متهم میکنند. به کسانی که مردم را به خاطر اظهارنظر، قانونشکن نامیدهاند خبر میدهم که بیقانونی بزرگ، عدم اعتنا و نقض صریح اصل 27 قانون اساسی از سوی دولت در عدم صدور مجوز برای اجتماعات مسالمتآمیز است.
آیا مردمی انقلابی که با مشابه همین اجتماعات، ما و شما را از فراموشخانه تاریخ ستمشاهی بیرون آوردند باید مورد ضرب و جرح قرار گیرند و تهدید به زورآزمایی شوند؟ اینجانب به عنوان یک همسوگند همچنان مردم عزیز را به خویشتنداری دعوت میکنم. کشور متعلق به شماست. اعتراض به دروغ و تقلب حق شماست. به احقاق حقوق خود امیدوار باشید و اجازه ندهید کسانی که برای ناامیدی و ارعاب شما میکوشند خشمتان را برانگیزند. در اعتراضات خود همچنان به پرهیز از خشونت پایبند بمانید و چون پدران و مادرانی دلشکسته با رفتارهای نامتعارف فرزندانتان در قوای امنیتی برخورد کنید.
در عین حال از نیروهای نظامی و انتظامی، انتظار دارم نگذارند خاطرات این ایام لطمههای جبرانناپذیر به روابط آنها و مردم بزند. اینکه نام و نشان شهیدان، مجروحان و بازداشتشدگان به خانوادههای آنها اطلاع داده نشود و آنان در سرگردانی قرار گیرند هیچ سودی در برقراری آرامش ندارد و تنها احساسات را جریحهدار میکند. همچنین است دستگیری فلهای که تنها موجب هتک پرهیزها و برداشته شدن رعایتها میان فرزندان نظامی و انتظامی ملت و بدنه جامعه میشود. از خداوند متعال برای این شهیدان عزیز رحمت و علوّ درجات مسئلت میکنم و برای خانوادههای داغدیدهشان صبر و اجر آرزو دارم.(4)
البته روشن بود که استناد موسوی به اصل 27 قانون اساسی برای برگزاری تجمعات و اعتراضات مربوط به نتیجه انتخابات مغالطهای بیش نبود. زیرا طبق قانون انتخابات و عرف عقلایی پذیرفته شده جهانی روش اعتراض به نتیجه انتخابات، تجمعات خیابانی نبود و در قانون انتخابات ایران نیز ساز و کار دیگری برای این منظور در نظر گرفته شده بود. زیرا اگر قرار باشد شیوه اعتراض را با استناد به اصل 27 قانون اساسی که آزادی تجمعات مسالمتآمیز را پذیرفته در هر انتخاباتی بپذیریم دیگر قانون و روشهای حقوقی و قانونی به چه کار میآید و اصولاً دیگر نفس انتخابات به چه معنایی خواهد بود. در این صورت هر جریان سیاسی میخواهد تکلیف را در "کف خیابانها " تعیین کند و با قدرتنمایی خیابانی است که قدرت توزیع میشود، نه با روشهای قانونی و انتخاباتی.
بر این اساس بود که برخی حقوقدانان با نوشتن نامهها و بیانیههایی به این دلیلتراشی مغالطهآمیز موسوی انتقاد کردند. به طور نمونه محمود کاشانی، فرزند آیتالله کاشانی و از استادان دانشگاه شهید بهشتی، در بیانیهای چنین مینویسد:
با برگزاری انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری و اخذ رأی روز جمعه 22 خود آقای میرحسین موسوی در ساعات پایانی اخذ رأی با ادعای پیروزی در این انتخابات اعلام کرد اگر نتیجه دیگری غیر از پیروزی او اعلام شود از همه امکانات قانونی برای احقاق حقوق ملت ایران استفاده خواهد کرد. با اعلام نتایج اولیه شمارش آراء از سوی وزارت کشور روشن گردید که ادعای پیروزی از سوی ایشان بیپایه بوده و آراء رقیب وی بیش از دو برابر و بالاتر از اکثریت مطلق آراء نیز بوده است. آقای میرحسین موسوی که در بروشورهای تبلیغاتی و نطقهای انتخاباتی خود با شعار قانونگرایی وارد عرصه انتخابات شدند انتظار میرفت در عمل به این شعار پایبندی نشان دهند و اگر از نتایج اعلام شده ناراضی هستند و یا قصد اعتراض به آن را دارند از روشهای مسالمتآمیز احقاق حق که در قانون پیشبینی شده است پیروی نمایند...
قانون انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران مورخ 1364.4.11 در فصل هفتم "شکایت و نحوه رسیدگی " نسبت به شیوه برگزاری انتخابات را پیشبینی کرده است. تبصره یک ماده 80 تصریح میکند: "کسانی که از نحوه برگزاری انتخابات شکایت داشته باشند میتوانند ظرف سه روز از تاریخ اخذ رأی، شکایت مستند خود را به ناظرین شورای نگهبان یا دبیرخانه این شورا تسلیم دارند. " ماده 78 این قانون نیز شورای نگهبان را مرجع صالح برای رسیدگی به شکایات دانسته و ماده 79 مقرر ساخته است این شورا ظرف یک هفته و حداکثر ده روز پس از دریافت نتیجه انتخابات ریاست جمهوری نظر قطعی خود را به وزارت کشور و از طریق رسانهها به اطلاع مردم خواهد رساند.
این قانون در هنگام نخستوزیری آقای میرحسین موسوی تصویب شده و لایحه آن در دولت ایشان به تصویب رسیده و در ادوار گذشته انتخابات ریاست جمهوری ملاک عمل بوده است. اگر مستندات واصله به ایشان آن چنان که در بیانیه نخست وی آمده است نشاندهنده "تخلفات و کارشکنیهای متعدد و نارساییهای گسترده " بوده است، میتوانستند این مستندات واصله را که از بیش از 40 هزار نماینده خود در صندوقهای اخذ رأی به دست آورده بودند به هیأتهای اجرایی و شورای نگهبان ارائه دهند... درخواست ابطال نتایج انتخابات و توسل به راهپیمایی برای دستیابی به این هدف از سوی یکی از نامزدهای انتخابات پیش از پیمودن روشهای پیشبینی شده در قانون برای رسیدگی به شکایات، نقض آشکار قانون و سرپیچی از اجرای آن است... در هیچ شرایطی یکی از نامزدها حق ندارد نظر خود را به دیگران تحمیل کند و بیدرنگ پس از اعلام نتایج انتخابات درخواست ابطال آن را بنماید. این یک خواسته فراقانونی است... اگر آقای میرحسین موسوی نظام انتخابات ریاست جمهوری و شیوه برگزاری آن را (که در دوران نخستوزیری او به تصویب رسیده) قبول ندارد چرا در این انتخابات شرکت کرده است و اگر راهحل شرکت در انتخابات را به عنوان یک اصل پذیرفته شده در همه نظامهای مردمسالار و یک روش مسالمتآمیز برای دگرگونی دورهای دولتمردان برگزیده است چرا با ادعای وقوع تقلب در انتخابات به جای پیمودن روشهای پیشبینی شده در قانون متوسل به تظاهرات خیابانی شدهاند؟ آیا در خیابانها و میادین شهر و در میان احساسات و هیجانات کسانی که به خیابانها کشیده شدهاند میتوان صحت یا بطلان انتخابات را ثابت کرد؟ کنار گذاردن ترتیباتی که قانون برای احقاق حق پیشبینی کرده است و بهرهبرداری ابزاری از شهروندان برای دستیابی به هدفی که روشهای مقرر در قانون آن را تأمین نمیکند چیزی جز توسل به زور نیست و برخلاف اصول مردمسالاری است...
آقای میرحسین موسوی نمیتوانند با استناد به اصل 27 قانون اساسی که آزادی اجتماعات را پذیرفته است کشیدن مردم به صحنه راهپیمایی را قانونی جلوه دهند. زیرا این اجتماعات و راهپیماییها با انگیزه باطل کردن انتخابات و دستیابی به یک هدف غیرقانونی سازماندهی شدهاند. بنابراین ایشان مسئول مستقیم پیامدهای خشونتآمیز این تجمعات بدون مجوز و وارد شدن آسیبهای سنگین به جان و مال مردم و اموال عمومی و به خطر افکندن امنیت ملی کشور هستند.(5)
ادامه دارد....
جارچیان و خبرچینان خبر آوردند که جماعتی از حواریون شیخالحکما والادبا جهت دستبوسی به خدمت وی رسیده و عرضه داشتند: ای شیخ! گر درنگ کنی و تعجیل روا مداری، قافیه را باختهای؟
شیخ پرسید: از چه رو؟ حواریون بگفتند: مگر خبر نداری دو هفتهای است که آن یکی پیغامی از برای جوانکان دانشجو ارسال داشته و آنان را به سوی خود خوانده، حال آنکه همگان شاهد بودند میلیونها نفر از نخبگان، اساتید و دانشجویان سال گذشته به روز گزینش فردی اصلح از برای زمامداری امورات کشور،در کوی و برزن نام تو را فریاد میکشیدند و میگفتند عالمتر و فاضلتر از شیخ در این دهر پیدا نبود و ردای ریاست ما فقط از آن اوست. کسی که به هنگام خطابه هر کلامش دری است گران از برای حکیمان و سخنوران و هر پندش را نیازمند تحریرهزاران رساله از برای تفسیرش. بر شماست که با افاضه فضل گوی سبقت از همگان بربایید تا بدانند با غصب حق شما چه خسرانی بر ساکنان بر و بحر وارد آمد. شیخ بگفت اگر اینگونه است پس من میگویم و شما بنگارید و هر جای کلام فزونتر از فهم این جوانکان دانشجو و اساتیدشان بود، خود به میان آنان بروید و آن را به زبان ساده ترجمه کنید چرا که نازلکردن کلام از بهر آنان دون شأن حکیم سخنوری چون من باشد. حواریون با ذوق تمام بگفتند سمعا و طاعتاً یا شیخ!
شیخ گفت و شاگردان کتابت کردند که متن پیامش از قرار زیر است:
فرزندان دانشجویم! بار دیگر روز دانشجو فرا رسیده و من هرگاه نام این روز را میشنوم به یاد دوران شباب خود میافتم که چگونه «جهشی» دروس دانشگاهی را پاس میکردم و در هر ترم دانشگاه یک مدرک دکترا از دانشگاههای داخله و خارجه دریافت مینمودم البته اینها به جز مدارک افتخاری است که از شرق و غرب عالم به نام من صادر میشد. حال آنکه عدهای حسود که چشم دیدن این همه فضل و حکمت را در یک نفر ندارند سال گذشته شعار میدادند «شیخ بیسواد عامل دست موساد». یادتان هست در ایام تبلیغات ریاستجمهوری هنگامی که به دانشگاههای شما سر میزدم، در هر دانشگاه صدها هزار دانشجو به استقبال ما میآمدند.
نوههای من! دیدید که در مناظرات تلویزیونی بر خلاف دیگران که فقط نفی یکدیگر میکردند من با استدلالات کاملاً علمی که اساتید و اقتصاددانهای شهیر جهان نیز از درک آن عاجز بودند، همگان را از این همه علم و تجربه مملکتداری به بهت و حیرت واداشتم و پس از آن شاهد بودیم که دهها میلیون رأی از چهارگوشه ایران و از تمامیاستانها که فکر میکنم تعدادشان 500 تا بود به سوی من سرازیر شد اما چشم تنگان به مقام و منزلت من حسادت ورزیدند و تمام آرای مرا به اسم دیگران خواندند و گفتند ای شیخ آرای باطله بر تو غلبه یافتهاند! و در مرتبه پنجم ایستاده ای! من هرچه اندیشیدهام ندانستم این آرای باطله کیست و کی کاندیدا شد که ما نفهمیدیم.
جوانان دانشجو حیف که نتوانستم رئیسجمهور شوم و یکی حق ما را غصب نمود وگرنه کارهایی برایتان انجام میدادم که هزاران محمود نتوانند انجام دهند.
همانگونه که شما هم مطلعید این جماعت مدام از پیشرفت کشور خبر میدهند در صورتی من با گوشهای خود شنیدم که اساتید شما هنوز در دانشگاه صاحب کرسیاند و بخاری و شوفاژ ندارند. من اگر مسئول میشدم همان ابتدای کار برای همهشان بخاری میخریدم تا مجبور نشوند مثل ننهجون من در سرمای زمستان از کرسی استفاده کنند.
دانشجویان عزیز مشکل ما آزادی بیان است همانگونه که آزادی بیان و دموکراسی باعث شد معدنچیان شیلی از زیر زمین بیرون بیایند. شما را نیز صاحب خانه و کار میکند. اصلاً اگر آزادی بیان بود شما همهتان یک شبه صاحب شغل و مال میشدید. اگر شما از خانوادهتان دورید و در غربت درس میخوانید به خاطر نبود دموکراسی و آزادی بیان است.
فعلاً همین مقدار برایتان کافی است در پیامهای بعدی راهکارهای دیگری برای حل مشکلاتتان را خواهم گفت.
اعتراف عوامل ترور های اخیر به همکاری با موساد
هماکنون در حال انجام پیگیریهای لازم برای دستگیری عوامل ترور 2 استاد دانشگاه هستیم که برخی از این عناصر توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدهاند...
وزیر کشور گفت: هماکنون در حال انجام پیگیریهای لازم برای دستگیری عوامل ترور 2 استاد دانشگاه هستیم که برخی از این عناصر توسط وزارت اطلاعات دستگیر شدهاند و اعترافات آنها نشان میدهد که دست خائن رژیم صهیونیستی در این ترورها وجود دارد.
به گزارش فارس، مصطفی محمدنجار امروز در حاشیه مراسم افتتاح پروژههای عمرانی شهرستان شهریار در خصوص ترورهای اخیر دانشمندان ایرانی گفت: صهیونیسم جهانی و عوامل استکباری مانند موساد و برخی از کشورهای اروپایی از پیشرفت ایران عصبانی هستند و به همین دلیل دست به اقدامات تروریستی علیه دانشمندان ایرانی میزنند.
وی با بیان اینکه دو عملیات تروریستی اخیر که بر روی دو دانشمند نخبه ایرانی انجام شد، نشاندهنده سردرگمی دشمنان ملت ایران است، افزود: قطعاً دشمنان باید بدانند مردم کشور ما با ترورهایی که صورت میگیرد برای ادامه راه خود و پیشرفت مصممتر میشوند.
وزیر کشور بیان داشت: مردم کشور ما هدف دشمن را شناختهاند چرا که دشمن از یک سو علیه ایران قطعنامه صادر میکند و اسامی همین افراد را به آژانس میدهد و از سوی دیگر، عوامل آنها دست به ترور این افراد میزند که این موضوع دست دشمن را رو کرده است.
وی با بیان اینکه مقامات امنیتی و اطلاعاتی کشور تا به حال اقدامات خوبی را برای شناسایی و دستگیری تروریستها انجام دادهاند، تصریح کرد: در جلسه ویژهای که بعد از حادثه تروریستی شهادت دکتر شهریاری برگزار شد، تمهیدات و برنامههای دیگری برای حفاظت از جان دیگر دانشمندان کشور در نظر گرفته شد.
نجار در پایان گفت: هماکنون در حال پیگیری برای دستگیری عوامل ترور دو استاد دانشگاه هستیم و خادمان این شهدا تا گرفتن خون شهید شهریاری دست از تلاش خود بر نمیدارند.
بررسی آمار فراوانی کلمات به کار رفته در اسناد منتشر شده از سوی ویکی لیکس نشان می دهد این پروژه بیش از هر چیزی متوجه «ایران» بوده و کلمه «ایران» بیشترین آمار فراوانی را در این اسناد دارد.
دکتر «کیت ایتان» محقق آمریکایی با تجزیه و تحلیل اسناد منتشر شده توسط پایگاه اینترنتی «ویکی لیکس» به بررسی فراوانی واژه های کلیدی به کار رفته در این اسناد پرداخته است و نشان داده که اسناد گزینش شده برای انتشار در حقیقت بر «ایران» متمرکز بوده اند و این افشاگری نیز مسائل مرتبط با این کشور را هدف گرفته است. به گزارش «مشرق»، تحقیقات دکتر ایتان مهر تائیدی است بر نظر بسیاری از کارشناسان که با اشاره به زمان بندی افشای این دسته از اسناد محرمانه دولت آمریکا و همچنین چگونگی گزینش اطلاعات مذکور، تاکید کرده بودند که انتشار این اسناد با هدف تاثیرگذاری بر سیاست های مرتبط با ایران انجام گرفته است.
به گزارش صراط در این میان و صرف نظر از سناریوی نهفته در پس پرده ویکی لیکس، مرور یکی از این گزارش های ویکی لیکس قابل تأمل به نظر می رسد. این گزارش بنابر ادعای ویکی لیکس مربوط به دیدار جفری آدامز سفیر وقت انگلیس در تهران (نوامبر 2007) با «رایان کروکر» سفیر آمریکا در بغداد و ژنرال پترائوس فرمانده نیروهای آمریکایی است. سفیر انگلیس درباره نحوه مذاکره با ایرانی ها، به استناد دو سال تجربه خود و از جمله مذاکره بر سر 15 تفنگدار انگلیسی بازداشت شده از سوی ایران می گوید: «باید در مذاکراه با ایران با وجود قاطعیت، از پرخاشگری پرهیز کرد... آنها به غرب اعتمادی ندارند. مشکل است با شرکت کنندگان ایرانی در مذاکرات، خارج از چارچوب دستورالعمل های مشخصی که دارند، برخورد کرد اگر چه عنصر غافلگیری می تواند مؤثر باشد... خیلی مهم است که بتوان این اعتقاد ایرانی ها را که زمان به نفع آنهاست، زیر سؤال برد... آنها از جدی نبودن مذاکرات در دوره های قبلی دل خوشی ندارند اما در عین حال از مذاکرات برای بهبود وجهه خود استفاده می کنند... ایرانی ها کم هوش نیستند و مسائل را به دقت دنبال می کنند. نباید آنها را فاقد تشخیص تصور کرد... به جای از کوره در رفتن یا رد و بدل کردن اتهام که به ایرانی ها فرصت مانور می دهد، باید سؤال های غیرمنتظره مطرح کرد و آنها را از چارچوب هایشان خارج کرد... باید به آنها گفت که اگر ما در عراق شکست بخوریم، شما هم شکست می خوردید... آنها تصور می کنند زمان به نفع آنهاست و بنابراین تلاشی انجام نمی دهند. باید متقاعدشان کرد که اکنون زمان عمل است و در غیر این صورت منافعشان در خطر می افتد. ضمناً باید گفت که اگر در مذاکرات پیشرفتی حاصل نشود، آمریکا ممکن است مذاکرات را متوقف کند... زیاد سؤال کنید و همیشه توپ را به زمین آنها بیندازید. با این کار باعث راه انداختن و تشویق بحث های داخلی در تهران خواهید شد ضمن اینکه با آوردن فشار، آنها را مجبور می کنید از سناریوی خود فاصله بگیرند. با پیش کشیدن مسائل غیرمترقبه، سعی کنید آنها را از مسیرشان خارج کنید.»
شنبه شب (۱۳ آذرماه) هفت زندانی از بند ۳۵۰ اوین آزاد شدند.
سایت آفتاب نوشت: حسین باستانینژاد، فرامرز عبداللهنژاد، مهدی فتاحبخش، محسن نقاش شوشتری، امید یاوری، محسن عبدی و قادر رحیمی هفت نفری هستند که نامشان در میان آزادشدگان شنبهشب قرار داشته است.
سایت وزارت خراجه اسرائیل عاجزانه خواستار اعتصاب دانشجویان هوادار اسرائیل در 16 آذر شد!
این وبسایت صهیونیستی که فکر می کرد سر کلاس نرفتن یک دانشجو ، همان معنای اعتصاب کردن را می دهد! نوشت:
تعدادی از دانشجویان تهران (!) به ما اعلام کردند به مناسبت فرارسیدن 16 اذر روز دانشجو، از 15 تا 17 آذر به مدت سه روز دست به اعتصاب زده و از حضور در کلاسهای درس خودداری خواهند کرد. این اعتصاب در اعتراض به جو امنیتی و پلیسی حاکم بر جامعه، امنیتی شدن محیط دانشگاهها و زندانی شدن فعالان دانشجویی صورت خواهد گرفت.
صهیونیستها که گویا از گذشته عبرت نگرفته اند از سمپاتهای ترسویشان نیز خواسته اند برای زنده نگه داشتن منافع اسرائیل روز 15 آذر را روز "خودداری از رفتن به کلاسها و اجتماع در محیط دانشگاه"، روز 16 آذر را روز "اجتماع در دانشگاه و سردادن فریاد حقطلبی"، و 17 آذر را "تجمع در دانشگاه و سپس راهپیمایی آرام" اعلام کنند!
اما نکته جالبتر آن است که سایت وزارت خارجه اسرائیل برای جلبکهای سبز بیانیه ای که باید در 16 آذر بخوانند را هم از پیش نوشته و روی صفحه اینترنتی خود قرار داده است! وزارت خارجه اسرائیل بیانیه سبزها را چنین نوشته است: "در این روز دانشجویان باید خواستار آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی شده و محاکمه عاملین این جنایت ضد بشری را خواستار شوند. دانشجویان باید بر مسأله استقلال و آزادی دانشگاه تاکید کرده و خواستار بازگشت اساتید دلسوز و گرانقدر بازداشت شده و اخراج شده به جمع دانشگاه شوند. در این روز همچنین باید یاد شهدای سبز (!) گرامی داشته شود تا نشان بدهیم که یاد آنها هنوز زنده است و جنبش مردمی سبز زنده تر".
گفتنی است پس از نهم دی ماه 88 و تودهنی محکمی که پیاده نظام اسرائیل از ملت ایران دریافت کرد نزدیک به یکسال است که اسرائیل و آمریکا بال بال می زنند تا یک نفر پیدا شود و محض رضای صهیونیستها کاری بکند اما .... به هر حال ماجرای با نمک اسب تروای 22 بهمن 88 یادآوری عجز صهیونیستها در میدان آوردن کودتاگران در دوران جدیدی است که با 9 دی آغاز شده است.
دیپلمات های آمریکایی در هیچ کشور دیگر خاورمیانه همچون ایران دارای ارتباطات گسترده نبودند و با این وجود در هیچ کشور دیگری هم مانند ایران اینگونه به خطا نرفتند. پیش بینی نکردن انقلاب 1979 و حتی ممکن ندانستن آن یکی از بزرگ ترین ارزیابی های غلط سیاست خارجی آمریکاست. این ارزیابی غلط و ناگوار، همچنان تا امروز اثرگذار است.
نشریه آلمانی اشپیگل با درج این تحلیل نوشت: کاندولیزا رایس وزیر سابق امور خارجه آمریکا در ابتدای سال 2006 و چهار سال بعد از اینکه ابعاد واقعی برنامه هسته ای ایران فاش شد اعلام کرد چنین خطایی نباید یک بار دیگر رخ دهد. وی گفت «چالش ایران» بیشترین اولویت را دارد اما سال های طولانی بعد از اشغال سفارت آمریکا در تهران توان کارشناسی تشکیلات او را دچار فرسایش کامل کرده است. به همین دلیل هم وزارت خارجه مجموعه ای از «ایستگاه های نظارتی» دور ایران برقرار کرد. از آن زمان به بعد در سفارت خانه های آمریکا در باکو و عشق آباد و بغداد و لندن و همچنین کنسولگری های این کشور در دوبی و استانبول گروهی ویژه از «ناظران ایران» به جمهوری اسلامی می پردازند. این کارشناسان با مخالفان و طرفداران سابق حکومت و دانشجویان تجار مخالف گفتگو می کنند.
اشپیگل آنگاه گزارش داد که دیپلمات های آمریکایی، به استناد مخالفان جمهوری اسلامی، برخی عناصر معرکه گردان فتنه گران را چنین ارزیابی می کنند «میرحسین موسوی نامزد شکست خورده انتخابات ریاست جمهوری، لجوج است اما کاریزما و مقبولیت ندارد. مهدی کروبی جسور است اما نفوذ و پذیرش لازم را ندارد. رئیس جمهور سابق محتاط و ضعیف است. رئیس جمهور اسبق هم تاکتیک دان است اما پشتیبانی ندارد هر چند که استادانه برای مخالفان پول تهیه می کند»!
مجله آلمانی اضافه کرده است: هیلاری کلینتون در تابستان 2009 بویژه از ایستگاه نظارتی در پایتخت ترکمنستان (عشق آباد) برای گزارش های «بسیار مفیدش» در مورد انتخابات ریاست جمهوری ستایش کرد. به گفته کلینتون «ناظران ایران» در عشق آباد به مدیران در طبقه هفتم وزارت خارجه آمریکا «اطلاعات مهمی دراین باره» دادند «که طبقه کارگر در ایران» در مورد انتخابات چه نظری دارد. نظر کارگران با نظر روشنفکران غرب گرا تفاوت بسیار دارد. یکی از مشهد به «ناظران ایران» در ترکمنستان می گوید «مردم شاید به برخی از مقامات انتقاد داشته باشند اما حکومت اسلامی را می خواهند.»
اشپیگل در پایان ضمن اشاره به نفوذ ایران در عراق و افغانستان می نویسد: ایرانی ها معتقدند آمریکا خود را در این دو کشور گیر انداخته است. آنها به آمریکایی ها پیام می دهند که شما نه می توانید بمانید و نه می توانید بروید. نیروهای شما هم در تمام منطقه هدف ما هستند. بنابراین بهتر است در سیاست های خود تجدیدنظر کنید. گفته می شود حمله به نیروهای انگلیسی در جنوب عراق هم با ایران مرتبط باشد.
یک عضو مرتبط با ستاد موسوی که همکاری گستردهای با گروهک نفاق داشتهاست، دستگیر شد.
این عضو مرتبط با ستاد موسوی به دستور گروهک نفاق نام "بنیامین " را برای پوشش فعالیتهای خود برگزید.
بنیامین در جریان آشوبهای پس از انتخابات نقش ساماندهی و عملیاتی کردن برنامهها از جمله راهاندازی آَشوبها و درگیریهای خیابانی را بر عهده گرفت.
وی در جریان یکی از آشوبهای خیابانی در تیرماه 88 از سوی ناجا دستگیر و پس از گذشت یک هفته آزاد شد.
بنیامین پس از آزادی مورد توجه یکی از عناصر اصلی گروهک نفاق در ستاد موسوی که هماکنون متواری میباشد، قرار گرفت و از سوی وی به گروهک مذکور معرفی شد. سرپل گروهک نفاق در خارج کشور نیز بلافاصله با وی ارتباط برقرار کرده و پس از طی دورههای آموزشی ویژه از جمله کد رمز و ... وی را برای برنامههای بعدی این گروهک آماده کرد.
وی از سوی گروهک نفاق ماموریتهایی را بر عهده گرفت و در اولین اقدام با سواستفاده از برخی فریبخوردگان حوادث پس ازانتخابات شبکهای مخفی را تشکیل داد و درصدد اجرای ماموریتهای محوله از سوی این گروهک برآمد.
رویدادهای تلخی که سال گذشته و پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم رخ داد، اگرچه فرصت یک بهره گیری درخور از انتخاباتی بی سابقه و باشکوه و ارتقای جهشی جایگاه جمهوری اسلامی در عرصه جهانی را کمرنگ کرد اما در عین حال دستاوردهایی بسیار مفید و عبرت آموزی را نصیب ملت ایران کرد.
یکی از موضوعاتی که در بحبوحه ناآرامی ها توجه بسیاری از محافل سیاسی و خبری و نیز افکار عمومی را درگیر ساخته بود، بازخوانی پیشینه و سوابق سران ناآرامی ها بود که به دلیل هدایت جریان آشوب خیابانی به "سران فتنه" معروف شده بودند.
برای همه مهم بود که بدانند آیا سران و فعالان اغتشاشات که اکثرشان حضور دیرینه ای در سطوح بالای جمهوری اسلامی داشتند، چگونه به مرحله تقابل با نظام رسیده اند؛ اینکه آیا انحراف از خط امام و انقلاب محصول پیمایش چندین ساله راهی اشتباه بوده و یا اینکه این سیاسیون مقطع کنونی را زمان مناسبی برای علنی کردن مکاید چند ده ساله خود دیده اند؟ به عبارت دیگر آیا سران فتنه از ابتدا به دنبال براندازی نظام بوده اند و اکنون چهره واقعی شان رو شده یا این نفاق محصول کژی های چندین ساله بوده است؟
در همین راستا، برخی رسانهها تلاش کردند تا با بازخوانی تاریخ و رجوع به سوابق نامطلوب این افراد، مشی انحرافی آنان را مربوط به سال ها پیش بدانند و این افراد را از ابتدا دارای انحراف عقیدتی، ایدئولوژیک و نفاق داخلی معرفی کنند؛ مسالهای که البته در موارد زیادی صحیح بود و بررسیها نشان داد که برخی از فعالان مطرح فتنه 88 (آنگونه که خود اعتراف کرند) از ابتدا تفکرات التقاطی و انحرافی داشتند و فقط به دلیل شرایط خاص ابتدای انقلاب یا ترس از امام راحل، قادر به بروز ماهیت واقعی خود نبودهاند.
با این حال، در موارد دیگری از جمله درباره سران ناآرامی ها این ادعا دور از واقعیت بود و هرچند که وجود خلجانهای اعتقادی و اخلاقی در گفتارها و رفتارهای آنان بروز جدی داشته اما نمی شد پذیرفت آنان از ابتدا منحرف و به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران بوده اند.
نکته مهم موضوع این است که تن دادن به چنین تحلیلی درباره سران فتنه و جاسوس دشمن معرفی کردن آنان از ابتدا، محصولی جز منحرف شدن خواص و افکار عمومی از وقایع عبرت آموز سال 88 ندارد و اساسا در تضاد با مفاهیم و تعالیم اسلامی است.
این مساله که برخی افراد در ابتدا مومن به امام و انقلاب اسلامی بوده و در گذر زمان و به دلیل تسلیم شدن در برابر منافع شخصی و گروهی و همچنین اسارت در بند مال و فرزند و دیگر خواسته های دنیوی، به جبهه مقابل انقلاب نقل مکان کرده اند، مسالهای است که تاریخ اسلام عبرتهای مشابه بسیاری از آن به خود دیده و نامهایی چون طلحه و زبیر و حتی چگونگی شکل گیری فاجعه عاشورا فقط 50 سال پس از رحلت پیامبر(ص)، شاهد این مدعاست.
بر پایه چنین حقیقتی است که ابواب عبرت و درس گیری از واقعیت ها باز می ماند و مردم و بویژه خواص، هر مرحله ای از زندگی و هر تصمیم خود را آزمایش و امتحانی الهی خواهند دانست که اگر در راستای هوای نفس و خواسته های شخصی و حزبی باشد، بعید نیست که ادامه آن روند، آنان را به قهقرای کنونی سران فتنه و حتی بدتر از آن دچار کند و در نگاه خدا و مردم منفور.
آیتالله مصباح یزدی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، که دلایل زیادی برای دفاع از این واقعیت دارد، اخیرا در توضیح این موضوع اظهار داشت: "نمیتوان باور کرد که سران فتنه از ابتدای انقلاب به دنبال براندازی نظام اسلامی بودند. البته برخی ریشهها و زمینههایی در آنها وجود داشته است اما عمده انحراف آنها به دلیل برآورده نشدن خواستههایشان و تهدید منافعشان بود و امروز آنها با پوشاندن لباس حقیقت بر توقعات باطل خود میخواهند انقلابی نوین برپا سازند."
بنابراین ضروری است، رسانههای انقلابی که با اهداف نیک به سراغ بیان و تحلیل وقایع و عملکرد فعالان فتنه 88 رفته و میروند، این نکته را درنظر داشته باشند که تمام افرادی که سال گذشته جریان آشوب را هدایت کردند و بر تن انقلاب اسلامی زخم زدند، لزوما از یک جنس و همردیف نیستند.
در میان این افراد، هم منافقین چند ده ساله حضور داشت؛ هم خواص غرق دنیا و هم خواص بیبصیرت. هم دشمنان اسلام و مقدسات الهی حضور داشتند و هم عابدنمایانی که از فرط دوری از اجتماع، قدرک درک شرایط صحنه فتنه را نداشتند.
زیرا اگر قرار باشد همه مسببان فتنه 88 را به یک چوب راند و تحلیل کرد و آنان را منافقانی ازلی خواند که از ابتدا به دنبال براندازی و جاسوسی بودهاند، اصولا جایی برای پندآموزی و عبرت گرفتن از امتحانات بزرگ سال 88 باقی نمیماند چرا که کسانی که اکنون خود را از نفاق و انحراف دور می دانند، هرگز از فتنه 88 و سران آن درس نخواهند گرفت.
موضوعی که راه را هم برای فتنه های آینده گشوده خواهد گذاشت.
عضو سابقا اطلاعاتی حزب مشارکت پس از قریب یک ماه و تحت فشار محافل رسانه ای، از اهانت خود به اوباش آشوبگر عذرخواهی کرد.
محسن امین زاده از دست اندرکاران فتنه 88 و معاون وزارت خارجه در دولت خاتمی، حدود یک ماه پیش خاطرات دادگاه و زندان را منتشر کرد که طی آن ضمن مانور فراوان روی نقاشی های خود، روایتی از دادگاه نوشته و دستگیرشدگان آشوبهای خیابانی را «اوباش» خوانده بود. امین زاده در آن خاطرات تصریح می کند «سعی داشتند ما را تحقیر کنند. من را میان اوباش نشاندند. به مسئول خشنی که کارش چیدن متهمین بود گفتم تو را به جدت دیگر ما را وسط اوباش ننشان. رفت و مشورت کرد و پذیرفت که اوباش را کنار هم پشت سر ما و جوانها بنشانند.»
این اظهارات صریح اعتراضات گسترده ای را در میان طیف های دست اندرکار آشوب باعث شد. از جمله «بالاترین» نوشت: آقای امین زاده شما چه تخم دو زرده ای کرده ای که این آدم ها توی دادگاه هم باید دور از شما بنشینند؟ باز دماغ تان را بالا نگه داشته اید که کنار مردم عادی ننشینید؟ این آدم های عادی، جوانهایی هستند که در دوران شما به این حال و روز افتاده اند. اگر همین اراذل و اوباش به شما رای بدهند و در انتخابات رای بیاورید، آیا رایشان را پس می دهید؟
در پی اعتراض های وسیع امین زاده با یک ماه تاخیر مجبور به عذرخواهی شد و در متنی که مشترکا در «کلمه» و «جرس» منتشر شده نوشت: در بخشی از خاطرات من از این افراد به عنوان اوباش یاد شده که متضمن قضاوت ماهوی درباره این افراد است. مطلع شدم برخی از خوانندگان به درستی به این عبارت اعتراض کرده اند. در دادگاه علنی در کنار چهره های سیاسی و فرهنگی، یک گروه متهم نیز با ظاهر و لباس و وضعیت کاملا متفاوت به صحن دادگاه آورده شدند که شباهتی با متهمان حوادث انتخاباتی نداشتند، در حدی که به نظرم رسید ممکن است این افراد مرتکبان جرایم واقعی غیرمرتبط با انتخابات باشند. من از همه این افراد قویا پوزش می خواهم و تایید می کنم که قضاوتی نادرست و شتابزده ارائه شده است.
امین زاده توضیح نداده اولا مگر قیافه این متهمان چه شکلی بوده که تداعی «اوباش» را می کرده؟ و ثانیا مگر آتش زدن اتوبوس و اموال و اماکن عمومی و حمله به عابران و چاقوکشی و قداره بندی چیزی جز اوباشگری است؟ و مگر عملکرد فتنه گرانی چون سردسته های حزب مشارکت و مجاهدین، چیزی جز لمپنیزم و اوباشگری- با عرض پوزش از اوباش چاله میدانی و دم دستی!- بوده است؟
ابوالحسن بنیصدر که اکنون در کاخی در پاریس سکونت دارد، درباره فرارش از ایران با "پوشش و لباس زنانه"، گفت که من با چادر نماز فرار نکردم!
به گزارش شبکه ایران، رئیس جمهور فراری ایران در واکنش به سخنانی که از فرار وی با "پوشش و لباس زنانه" حکایت دارد، به رادیو فردا گفت که "میگویید که من با چادرنماز از ایران گریختهام. آن را هم دادهام به آن دانشجوی گرامی، مجید توکلی، که رژیم به لحاظ استقامتش او را بازداشت کرد و در جا هم همان جا اعلام کرد که او خواسته است با چادرنماز فرار کند و دستگیر شده است!"
وی این اظهارات را در واکنش به سخنان حجت الاسلام ذوالنور که گفته است نظام به بنی صدر اجازه داد تا از کشور خارج شود و حتی 2هواپیمای جنگندهای که از پایگاه هوایی نوژه به تعقیب هواپیمای حامل بنی صدر اعزام شد ترفند نظام انقلاب اسلامی بود، بیان کرده است.
بنی صدر که از تکرار موضوع فرارش با پوشش زنانه ناراضی است، در ادامه مدعی شده است که با کارت "یکی از افراد کادر نیروی هوایی" و "با لباس نظامی" وارد فرودگاه شده و فرار کرده است.
باند جنایتکار منافقین با صدور اطلاعیهای اعتراف کرد که برای اجرای عملیات ترور دانشمندان هستهیی ایران وظیفهشناسایی و ارجاع اطلاعات مربوط به این دانشمندان را برعهده داشته است.
به گزارش ایسنا به نقل از هابیلیان، در پی ترور دو تن از اساتید و دانشمندان هستهیی کشورمان، گروه تروریستی مجاهدین با صدور اطلاعیهای اعتراف کرد که در ترور دکتر فریدون عباسی و دکتر مجید شهریاری دست داشته است.
بر پایه این خبر باند تروریست و آدمکش رجوی که مسوولیت قتل عام بیش از 12 هزار تن از هموطنانمان را در پرونده جنایتبار خود دارد، در این اطلاعیه تلاش کرد با وارونهگویی و فرافکنی، خود را از اجرای این ترور مبراء کند اما همزمان اعتراف کرد که در این اعمال تروریستی وظیفه شناسایی این اساتید را برعهده داشته است، چنانکه در سایت منافقین آمده است: «نقش شهریاری و عباسی، در پروژه تسلیحات اتمی رژیم، پیش از این ،بارها توسط مقاومت افشا شده است.»
منافقین همچنین بارها و در اطلاعیههای دیگر به نقش خود در مورد تخلیه تلفنی دانشمندان هستهیی و برخی دیگر از دانشمندان ایرانی و انتقال این اطلاعات به آمریکا اعتراف کرده است.
این اعتراف، یادآور جاسوسی باند وطن فروش رجوی در دوران جنگ 8 ساله علیه ملت ایران است که وظیفه شناسایی مراکز حساس شهری جهت موشک باران عراق و جابجایی نیروهای ایران را برعهده داشتند.
همچنین بر اساس همین خط مشی بود که مسوولیت به شهادت رساندن امیر صیاد شیرازی از طرف استخبارات صدام به آنها واگذار شد.
در ادامه عناد غیرقابل توجیه وهابیون با اهل بیت پیامبر(ص) مسؤولان شهر جده با نصب تابلوهایی بر سردر مسجد "السیدة فاطمة(س)" نام آن را به مسجد الرحمة تغییر دادند!
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ مسؤولان شهری جده عربستان مسجد السیدة فاطمة(س) را با این توجیه که "فاطمه" نام مادر تاجر سازنده این مسجد است و گذاردن نام اشخاص بر مساجد حرام است، نام آن را به "الرحمة" تغییر دادند!
اما اهالی منطقه میگویند نام این مسجد به نام مبارک حضرت زهرا(س) مزین شده بود، و نه مادر بانی آن.
همچنین یک روزنامه سعودی نوشت: پس از آنکه حجاج درگذشته ایرانی در این مسجد مدفون شدهاند، این مسجد به محلی برای زیارت و عبادت ایرانیان و شیعیان تبدیل شده بود(!!) که با این تدبیر مسؤولان جده، جلوی این کار گرفته میشود!
این در حالی است که این روزها، سالگرد دو واقعهی مهم "غدیر" و "مباهله" است که هریک، حقانیت و عصمت اهل بیت(ع) را اثبات می کنند.
یک عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی که نخواست نامش فاش شود در گفتگو با خبر نگار پایگاه خبری پنهان نیوز(کمپین مخالفان کروبی)با اشاره به اقدامات خارج از موازین مهدی کروبی پس از انتخابات سال گذشته گفت: با سوابق و مسئولیت های از طرف نظام بر عهده حجت الا سلام مهدی کروبی بود از وی این انتظار نمی رفت با ادعاهای پوچ نظام اسلامی را متهم به اقدامات غیر اخلاقی و تقلب در انتخابات کند. وی در ادامه افزود :اظهار نظرهای حجت الاسلام مهدی کروبی موجب عدم استقبال مردمی از وی در انتخابات سال گذشته شد. این فعال سیاسی اصلاح طلب ،تصریح کرد:اقدامات حجت الا سلام مهدی کروبی موجب شده است که اعضای شورای کرکزی حزب اعتماد ملی به دنبال احیای حزب بدون حضور کروبی باشند. لازم به ذکر در آینده مصاحبه کامل وتفضیلی با این عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی با دریافت مجوز انتشار اسم از این فرد از این پایگاه خبری منتشر می شود |
پس از گذشت حدود یک سال از فاجعه ترور ناجوانمردانه نابغه و دانشمند ایرانی، دکتر مسعود علی محمدی، متأسفانه فاجعه ای دیگر رخ داد و نابغه دیگری با همان سبک و سیاق ترور شد.
به گزارش «تابناک»، آنچه صبح روز دوشنبه هشتم آذرماه در تهران اتفاق افتاد و خون پاکی که بر زمین ریخته شد، اگرچه بنابر اعتقادات ما قطعا بار دیگر در رگ های فرزندان با غیرت این آب و خاک خواهد جوشید و موجبات برکات فراوانی را فراهم خواهد آورد، اما نکته آنجاست که نباید از این مسائل، بدون درنگ و تأمل گذشت، چه، این سرمایه های ملی میلیون ها نفر ایرانی است که تک تک ما ـ چه مسئول و چه غیر مسئول ـ باید تا پای جان از آن حراست و پاسداری کینم.
بر این اساس، ذکر چند نکته و در نهایت طرح چند سوال، شاید بتواند تا حدود زیادی فضا را روشن کرده و نقشه راهی باشد برای همه ـ اعم از مردم و مسئولین ـ برای پاسداری از سرمایه های ملی، انسانی و اجتماعی این کشور.
ـــ اولین نکته ای که در این مسئله نباید فراموش شود اینکه، باید عمق فاجعه ـ از دست دادن چنین سرمایه هایی ـ برای مردم و البته مسئولین مربوطه به درستی تبیین گردد تا بلکه از آن عبرت گرفته و با هوشیاری و وجدان کاری بیشتر، راه بر تکرارش ببندیم.
در واقع دانستن و فهم این نکته بسیار اهمیت دارد که از یک سو بدانیم وزن علمی و اجرایی این سه استاد نابغه چقدر بوده تا با یک حساب ساده مشخص شود که چنین ضایعه هایی به این سادگی ها که برخی فکر می کنند قابل جبران نخواهد بود و از سوی دیگر، بدانیم که دشمنان این ملت تا چه حد آگاهانه، حساب شده و دقیق، می دانسته اند که چه کسانی را باید حذف کنند.
به بیان بهتر باید بدانیم که استاد علی محمدی به صرف استاد فیزیک کوانتوم دانشگاه تهران بودن ترور نشد بلکه به دلیل فعالیت های دیگری که به درستی هیچ کس نباید از آن اطلاع می یافت خون پاکش بر زمین ریخت، یا استاد شهریاری به صرف تدریس مهندسی هسته ای در دانشگاه شهید بهشتی هدف ترور قرار نگرفت، بلکه... و صد وای بر ما که همانکه نباید این اطلاعات را می دانست، البته دانست و کارش را به درستی انجام داد.
در این باره لازم به ذکر است که شهید دکتر شهریاری با لیسانس دانشگاه امیرکبیر، فوق لیسانس دانشگاه شریف و دکترای دانشگاه امیرکبیر، به همراه دکتر عباسی با لیسانس دانشگاه شیراز، فوق لیسانس دانشگاه فردوسی مشهد و دکترای دانشگاه امیرکبیر اولین کسانی بودند که با رفتن به دانشگاه شهید بهشتی، این دانشگاه را به قطب دانش هسته ای کشور تبدیل کرده و با تخصص پرتو پزشکی، برای اولین بار در کشور و از صفر اقدام به تأسیس رشته، دوره و دانشکده «کاربرد پرتوها» نموده و با تأمین تجهیزات آزمایشگاهی لازم آن را به دانشکده ای ایده آل و درجه یک تبدیل کردند و...
البته شاید اصطلاح تاسیس رشته و تشکیل دوره برای مخاطب غیر دانشگاهی زیاد مفهوم نباشد ولی مخاطب دانشگاهی به درستی می تواند این منظور را درک کرده و ارزش فوق العاده بالای آن را دریابد.
همه آنچه گفته شد البته تنها ویژگی های علمی این اساتید مبرز بود، در حالی که به شهادت تمام کسانی که کوچکترین مراوده ای با آنها داشته اند، دیانت، اخلاص، تواضع و فروتنی، خوش اخلاقی، کلان نگری، فوق العاده تلاشگر و جدی در انجام وظیفه و... از خصیصه های این عزیزان بوده است.
ـــ نکته بعدی اما اینکه با بررسی و تطبیق شیوه و طرز انجام این سه عملیات تروریستی می توان به راحتی به واحد بودن مرکز فرماندهی آن پی برد و اینکه علاوه بر کارشکنی در روند تعالی علمی ایران اسلامی، بیشترین بهره برداری روانی و رسانه ای نیز از اهداف آن بوده است.
در واقع سرویس های اطلاعاتی سیا، موساد و اینتلیجنت سرویس که با توجه به قرائن و شواهد بسیار، با همکاری یکدیگر و با مباشرت منافقین وطن فروش، در راستای اهداف پلید خود چنین اقداماتی را طراحی و اجرا می کنند حداقل در دو سطح در پی رسیدن به چند هدف هستند:
1 ـ اگر به کمک عناصر و رسانه های ضدانقلاب، با فریب افکار عمومی و طرح مسائل سیاسی توانستند این ترورها را به حاکمیت نسبت دهند:
الف) به رخ کشیدن برتری رسانه ای در جهت دهی به افکار عمومی
ب) خرابکاری به گونه ای که در نهایت تمام هزینه های آن را حاکمیت بپردازد
ج) برداشتن گامی دیگر در راستای سلب اعتماد مردم از حاکمیت
د) و...
2 ـ اگر با توجه به چشمان بیدار ملت، نتوانستند پروژه فریب را عملیاتی کنند:
الف) اینکه به ریزترین اطلاعات ما دسترسی داشته و آگاهانه دست به ترور می زنند
ب) القاء ناکارآمدی سیستم اطلاعاتی ـ امنیتی کشورمان به مردم و اثبات هژمونی اطلاعاتی خود
ج) دندان نشان دادن با هدف ارعاب دولت و مردم برای پا پس کشیدن از حقوق مسلم خود
د) و...
در همین راستا باید توجه داشت که بدون شک علاوه بر استفاده از پیشرفته ترین امکانات روز دنیا برای تضمین پیروزی در انجام ترورها ـ مانند ماهواره های جاسوسی برای ردیابی مسیر حرکت افراد ـ سرویس های اطلاعاتی مذکور، قطعا توسط عوامل و جاسوسانی آمار و اطلاعات سری و فوق سری از داخل این مجموعه ها داشته اند که با این ظرافت و دقت توانسته اند آنانکه باید را بزنند.
پس بر اساس آنچه گفته شد چند سوال مهم پیش می آید که باید برای آنها پاسخی درخور یافت:
1 ـ چرا با وجود حساسیت های بالای چنین پرونده هایی، پس از گذشت یک سال، همچنان پرونده ترور منجر به شهادت استاد علی محمدی به نتیجه نرسیده است، یا اگر رسیده حداقل در حد کلیات به مردم اعلام نمی شود.
2 ـ چرا اقدامات لازم برای حفاظت کامل از جان و خانواده همکاران آن استاد عزیز ـ که بنابر هر عقل سلیمی گزینه های بعدی برای حذف فیزیکی بوده اند ـ به عمل نیامده است، یا اگر آمده، پیگیری شود که چرا کافی و کارآمد نبوده است، تا دیگر شاهد تکرار آن نباشیم؟
3 ـ آیا در رابطه با شناسایی جاسوسانی که به طور قطع از داخل این مجموعه ریزترین اطلاعات را به این سرویس ها داده اند، اقدامی شده است؟
4 ـ با توجه به آنچه گفته شد چه تدابیر اطلاعاتی ـ امنیتی، انتظامی و قضایی برای جلوگیری از این فجایع در نظر گرفته شده است؟
5 ـ ...
در پایان لازم به ذکر است که بدون شک ملت سرفراز ایران اسلامی فریب داستان پردازی های عناصر معاند و ضد نظام را نخواهد خورد و با توجه به سابقه سیاه دشمنان خود، عامل اصلی را به خوبی می شناسد، اما این انتظار که تمام دستگاه های مسئول نباید دشمن را دست کم گرفته بلکه باید تمام سعی و تلاش خود را همچون همیشه برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات به کار برند، نیز خواسته به حقی است که باید به آن برسند.
شنیدن این خبر- تاکید می شود بر «خبر» و نه «تحلیل»- تعجب آور باشد که سران و عوامل اصلی فتنه 88 نه فقط با تروریست هایی که دست به ترور دو دانشمند هسته ای کشورمان زده اند، هویت مشترک و یکسانی دارند، |
حسین شریعتمداری؛شاید برای عده ای- هر چند اندک و کم شمار- که هنوز به عمق فتنه 88 پی نبرده اند، شنیدن این خبر- تاکید می شود بر «خبر» و نه «تحلیل»- تعجب آور باشد که سران و عوامل اصلی فتنه 88 نه فقط با تروریست هایی که دست به ترور دو دانشمند هسته ای کشورمان زده اند، هویت مشترک و یکسانی دارند، بلکه خیانت سران فتنه، بارها از جنایت تروریست های صبح دوشنبه تهران، بیشتر و نفرت انگیزتر نیز بوده و هست. چرا...؟!...
1- شاید برای عده ای- هر چند اندک و کم شمار- که هنوز به عمق فتنه 88 پی نبرده اند، شنیدن این خبر- تاکید می شود بر «خبر» و نه «تحلیل»- تعجب آور باشد که سران و عوامل اصلی فتنه 88 نه فقط با تروریست هایی که دست به ترور دو دانشمند هسته ای کشورمان زده اند، هویت مشترک و یکسانی دارند، بلکه خیانت سران فتنه، بارها از جنایت تروریست های صبح دوشنبه تهران، بیشتر و نفرت انگیزتر نیز بوده و هست. چرا...؟! به قول حقوقدانان؛ «نحن ابناء الدلیل، نمیل حیث یمیل... ما فرزندان دلیل هستیم و در قضاوت به آن سوی می رویم که دلایل هدایتمان می کنند.».
2- آیا تروریست هایی که دو دانشمند هسته ای ایران را ترور کرده اند، با آن دو خصومت شخصی داشته اند؟ بدیهی است که با توجه به تمامی شواهد و قرائن موجود پاسخ این سوال منفی است. بنابراین چرا دست به این جنایت آلوده اند؟ ترور دانشمندان هسته ای ایران اسلامی در اوج چالش هسته ای کشورمان با دشمنان بیرونی و مخصوصاً آمریکا، انگلیس و اسرائیل صورت گرفته، آنهم در حالی که طی نزدیک به ده سال گذشته، حریف بیرونی از هیچ اهرم سیاسی، نظامی، اطلاعاتی، اقتصادی و... برای مقابله با فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران دریغ نکرده و حتی بارها تاکید ورزیده است که حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران را نیز به عنوان یک گزینه روی میز دارد!
3- چند هفته قبل «جان ساورز» رئیس سازمان اطلاعاتی MI6- شاخه اطلاعات و جاسوسی خارجی در اینتلجنت سرویس انگلیس- به صراحت گفته بود «روش های دیپلماتیک برای متوقف کردن فعالیت هسته ای ایران با ناکامی روبرو شده است و باید از طریق عملیات جاسوسی و اطلاعاتی با ادامه برنامه هسته ای ایران مقابله کنیم» (روزنامه انگلیسی تلگراف) و ژنرال پترائوس سرفرمانده سابق نیروهای نظامی آمریکا در خاورمیانه و سرفرمانده کنونی نظامیان آمریکا در افغانستان فاش کرده بود که برای مقابله با فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی ایران و تنگ کردن عرصه بر مسئولان نظام، شماری از کماندوهای آمریکایی از گردان نیروهای ویژه را برای انجام عملیات جاسوسی و اطلاعاتی با همکاری عوامل داخلی به درون خاک ایران نفوذ داده است و مئیر داگان، رئیس سازمان اطلاعاتی رژیم صهیونیستی از ضرورت عملیات اطلاعاتی شکننده علیه برنامه هسته ای کشورمان خبر داده بود و...
4- دیروز - یعنی یک روز پس از عملیات تروریستی صبح دوشنبه تهران- روزنامه ایندیپندنت دو مقاله از دو تحلیل گر اسرائیلی و آمریکایی را که هر دو نفر آنها سابقه آشکار و اعلام شده عضویت در سرویس های اطلاعاتی دارند، به چاپ رساند. مقاله ای گزارش گونه به قلم «یوسی ملمان» عضو «موساد» و مفسر ارشد روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» و یادداشت دیگری از «بروس ریدل» مأمور سابق سازمان «سیا» که تیتر اول کیهان امروز به این خبر اختصاص یافته است. «یوسی ملمان» در مقاله گزارش گونه خود می نویسد؛ دیروز-دوشنبه- سه رویداد به ظاهر بی ارتباط با یکدیگر ولی در واقع مرتبط با هم اتفاق افتاده است، افشای اسناد وزارت خارجه آمریکا که بسیاری از آنها درباره نگرانی جامعه جهانی نسبت به برنامه هسته ای ایران است، ترور یک دانشمند هسته ای ایران در تهران و مجروح شدن یک دانشمند دیگر و انتصاب «تامیر پاردو» به جای «مئیر داگان» به عنوان رئیس موساد، سازمان اطلاعاتی خارجی اسرائیل. یوسی ملمان در ادامه می نویسد «این سه رویداد با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند و همه آنها، بخشی از تلاش بی پایان جامعه اطلاعاتی اسرائیل، همراه با همتایان غربی آن، از جمله MI6 انگلیس و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا «سیا» است که با هدف اخلال در فعالیت هسته ای ایران، یا به تأخیر انداختن آن و در صورت امکان، بازداشتن جمهوری اسلامی ایران از ادامه فعالیت هسته ای خود، طراحی شده و به اجرا درآمده است». این عضو ارشد موساد که طی چند سال اخیر در پوشش مفسر روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» ظاهر شده است در ادامه مقاله خود اشاره می کند که «این، حداقل، چهارمین تلاش برای ترور دانشمندان ایرانی مرتبط با برنامه هسته ای این کشور طی 4 سال گذشته است» و از احتمال اقدامات مشابه دیگر نیز خبر می دهد!
«بروس ریدل» نیز با بیان دیگری به نگرانی اسرائیل از فعالیت هسته ای ایران می پردازد و با اشاره به سوابق موساد در ترور مخالفان می نویسد؛ «امروز، ایران در صدر نگرانی های اسرائیل قرار دارد و نتانیاهو با ابراز این نگرانی، به موساد دستور داده است که ایران باید در صدر برنامه های عملیاتی موساد باشد». بروس ریدل خبر دیگری هم در آستین دارد و می نویسد؛ «مئیر داگان رئیس موساد طی 8 سال گذشته همواره تأکید داشته است که موساد نباید، فقط اطلاعات جمع کند، بلکه باید براساس اطلاعاتی که به دست می آورد، وارد عمل شود» و اضافه می کند؛ «تامیر پاردو» که به جانشینی داگان انتخاب شده است، سال ها در موساد و نیروهای نظامی اسرائیل در اینگونه عملیات- ترور- شرکت داشته و همچنان، آن را یکی از اولویت های اصلی خود می داند.
اگر این اعترافات صریح و بی پرده نیز نبود، کمترین تردیدی وجود نداشت که ترور دانشمندان هسته ای ایران، جنایت مشترک سرویس های اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل و انگلیس بوده است.
5- اکنون جای این سؤال است که عاملان ترور دانشمندان هسته ای ایران، چه می خواسته اند و در پی چه بوده اند که سران فتنه طی 8 ماه فتنه گری و خیانت و جنایت در پی آن نبوده اند؟! آیا تمامی مراحل فتنه 88 بی کم و کاست- تأکید می شود که بی کم وکاست- مطابق نسخه و دستورالعمل رسماً اعلام شده مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل صورت نگرفته بود؟! آیا سران فتنه، آشکارا به حمایت از نسخه دیکته شده مثلث یادشده، نه فقط توقف برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران، بلکه مقابله با مبانی و ارکان اسلام، انقلاب، امام(ره) و نظام اسلامی را دنبال نمی کردند؟ تشکیل «کمیته صیانت از آراء» بعد از ملاقات پنهان با جرج سوروس و فرمول آشکارا اعلام شده و مشترک «جین شارپ، ریچارد روتی و سوروس». انتخاب یک نماد رنگین بعد از توصیه «مایکل لدین»، برنامه ریزی برای آشوب های خیابانی قبل از انجام انتخابات، اعلام پیروزی در حالی که هنوز رأی گیری تمام نشده بود، چه رسد به آغاز شمارش آراء، ادعای تقلب بلافاصله پس از اعلام اولین نتیجه رأی گیری، درخواست ابطال انتخابات- فرمول جرج سوروس و جین شارپ- درخواست رفراندوم- با توصیه قبلاً اعلام شده مایکل لدین- خودداری از پیگیری ادعای تقلب از مجاری تعریف شده قانونی، درخواست حضور ناظران و بازرسان بین المللی- توصیه وزارت خارجه اسرائیل و بخشی از فرمول جرج سوروس برای کودتاهای مخملی- شایعه پراکنی و اصرار بر آن بعد از افشای دروغ بودن شایعات، شعار به نفع اسرائیل در روز قدس و تکرار بی کم و کاست شعار «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران»! که دو روز قبل از سوی وزارت خارجه اسرائیل- در سایت رسمی این مرکز صهیونیستی- توصیه شده بود. شعار به نفع آمریکا در روز جهانی مبارزه با استکبار، ائتلاف و همکاری آشکار با منافقین، مارکسیست ها، بهایی ها، سلطنت طلب ها، کومله، پژاک ، اهانت به ساحت مقدس حضرت امام حسین(ع) در روز عاشورا و حمایت آشکار از اهانت کنندگان با عنوان «مردمان خداجوی»!!، نفی وجود مبارک حضرت صاحب الزمان«عج»- توصیه بیت العدل بهایی ها از اسرائیل- و معرفی نفی کننده به عنوان یکی از 5 عضو اصلی اتاق فکر فتنه در لندن.
گفتنی است که اهانت به ساحت مقدس امام حسین(ع) و نفی وجود مبارک حضرت صاحب الزمان(عج) فرمول از قبل اعلام شده «فرانتس فوکویاما» نظریه پرداز و استراتژیست آمریکایی در فرمول معروف وی با عنوان «مهندسی معکوس» برای مقابله با نظام ولایت فقیه در ایران بوده است که بعد از حماسه عظیم و بی نظیر 9 دی ماه 88، «ریچارد هاس» مسئول شورای روابط خارجی آمریکا، ضمن پذیرش مسئولیت ارائه این فرمول به سران فتنه، با تأسف اعلام کرد «فرمول مهندسی معکوس آقای فوکویاما، نتیجه معکوس داده است و به جای دور کردن مردم از آیت الله خامنه ای، بر نفوذ وی افزوده است» و....
6- آیا هیچیک از موارد یاد شده قابل انکار است؟! آیا به همین علت نبود که شیمون پرز از فتنه گران به عنوان «بزرگترین سرمایه اسرائیل در داخل ایران» یاد می کرد؟ و نتانیاهو با صراحت می گفت «اصلاح طلبان به نیابت از اسرائیل با جمهوری اسلامی می جنگند» و اوباما؛ حمایت از فتنه گران را یکی از اهداف استراتژیک آمریکا می دانست؟! آیا به گفته مقامات آمریکایی اصلی ترین هدف از صدور قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل، حمایت از سران فتنه نبوده است؟! و...
اگر، اینها، همه و صدها نمونه دیگر از این دست، واقعیت های مستند و غیرقابل انکار بوده است- که بوده و هست- آیا نباید نتیجه گرفت که سران و عوامل اصلی فتنه 88 نه فقط با جنایتکارانی که دست به ترور دانشمندان هسته ای ایران زده اند، هویت مشترکی دارند، بلکه ابعاد جنایت آنان بارها از اقدام تروریستی صبح دوشنبه تهران گسترده تر و مشمئز کننده تر است؟!
«ما فرزندان دلیل هستیم و در قضاوت به آن سوی می رویم که دلایل هدایتمان می کنند».
حضرت امیرعلیه السلام که اسوه صبر و حلم و خویشتن داری است و از خیانت برخی از دشمنان دوست نما تنها به عنوان «استخوان در گلو و خار در چشم» مبارک خویش یاد کرده و لب به گلایه نمی گشود، اشعث بن قیس را به این جرم بزرگ لعنت می فرمود که «شمشیر دشمن را به سوی قوم و قبیله و خویشاوندان خویش کشانده است».
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: دشمنان با ترور دانشمند ایرانی به خیال خود می خواهند آینده را برای نسل جوان ما تاریک نشان دهند.
'محمد حسین صفار هرندی 'چهار شنبه شب در همایش بررسی مسایل سیاسی روز، در مدرسه علمیه معصومیه قم افزود: دشمن از ایجاد مانع در روند پیشرفت علمی جمهوری اسلامی به جایی نرسیده و به حذف دانشمندان و نخبگان ما روی آورده است اما جریان علمی ایران مانند تیری است که از چله رها شده و توقف پذیر نیست.
صفار هرندی افزود: دشمن به خیال خام خود می خواهد با ترور، دل دانشمندان ایرانی را خالی کند و به دانشجویان نشان دهد که اگر شما هم قله های افتخار را طی کنید آینده تان ترور است.
وی با اشاره به فتنه سال گذشته گفت : فتنه گران به این نتیجه رسیده اند که رفتارهای سال گذشته، آنها را به عقب هدایت کرده و تلاش بر لایه بندی دارند.
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی خاطر نشان کرد: اگر فتنه گران در سیاست های خود بازنگری کنند و مدتی خود را در انزوا بگذارند ممکن است مورد پذیرش ملت قرار گیرند.
صفار هرند ابراز داشت: موسوی و کروبی مجرم قطعی هستند و باید محاکمه شوند ولی هدایت جریان فتنه با اینها نیست چرا که اینها حتی نمی توانند چهار نفر دور و اطراف خود را هم اداره کنند.
وی اضافه کرد: اینها بازی خورده جریان فتنه هستند و برای ریشه کن کردن فتنه باید شبکه برنامه ریزی آن در کشور را که از سوی خارج از کشور هدایت می شود، شناسایی کرد.
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین گفت: مساله حجاب و عفاف مشکلی قدیمی است و باید در مواجهه با آن آیین درستی داشته باشیم.
وی اضافه کرد : در برخورد با بد حجابی کار صرفا فرهنگی یا صرفا پیروی از سیاست بگیر و ببند اشتباه است و کار ارشادی در کنار نشان دادن اقتدار حکومت می تواند موثر واقع شود.
وی ابراز داشت :ممکن است به برخی از مواضع رییس جمهور اشکالاتی وارد شود اما از این حقیقت نمی توان گذشت که دولت نهم در حقیقت نقطه عطف تاریخ در دوران معاصر برای رجوع سرافرازانه به آرمانهای انقلاب و امام راحل محسوب می شود.
حمیدرضا حاجی بابایی درجمع کارشناس مسئولان شاهد و ایثارگران ادارات کل استانها در این باره افزود: مدارس قرآن اول باید در مدارس شاهد اجرا شود.
وی تاکید کرد:همه فرزندان شهید که در وزارت آموزش و پرورش به صورت قرار دادی و با کار معین مشغول به خدمت هستند بدون در نظرگرفتن سوابق و محدودیت احکام باید حکم رسمی شدن آنها صادر شود و هیچ فرزند شهیدی نباید به صورت قراردادی در وزارت آموزش و پرورش بماند .
وزیر آموزش و پرورش در ادامه نسبت به شناسایی و ایجاد بانکی از خانواده شهدا در فایلهای جداگانه تاکید کرد و گفت: شناسایی معلمانی که پدر و مادر شهید بوده اند، تهیه فهرستی از خواهران و برادران فرهنگی که از خانواده شهدا هستند، نوه های شهدا در مدارس کشور شناسایی و مورد تکریم و کرامت ویژه قرار گیرند، سرداران فرهنگی شهید شناسایی و یادواره آنان در سطح استان و کشور برگزار شود.
حاجی بابایی افزود: همچنین کتاب ویژه سرداران شهید فرهنگی با اولویت بازشناسی و شناسایی فرماندهان معلم شهید در دوران دفاع مقدس چاپ و خانواده های آزادگان ، جانبازان فرهنگی شناسایی و آمار دقیق جانبازان اعلام شود.
میان این همه بازیگر چرا تنها از زن تک خوان تقدیر شد؟!
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه الزهرا در نامه ای اعتراضی خطاب به رئیس سازمان صدا و سیما از دیدار وی با تک خوان زن تیتراژ پایانی سریال مختار نامه انتقاد کرد.در واکنش به ترور دو استاد دانشگاه در تهران گفت: این وقایع تروریستی و آنچه که درسالهای گذشته و اکنون که در آستانه روز دانشجو قرار داریم اتفاق می افتد موجب پیوند بیشتر دانشگاه و حوزه می شود.
وی افزود : دشمنان جمهوری اسلامی با توجه به اینکه از قابلیت ها و ظرفیت های ایران اسلامی به لحاظ دستیابی به فناوری و تکنولوژی آگاه شده اند بنابراین دست به ترورهایی از این دست می زنند.
کرمی راد افزود: این ترورها تنها از سوی دست نشاندگان و عوامل خودفروخته ای که دل به دنیای غرب بسته اند ، انجام می شود و تنها آنانند که به دنبال انجام ترورهای کور و ایجاد ترس در میان دانشمندان و جامعه اند.
نماینده کرمانشاه با تاکید بر اینکه استکبار جهانی این نسخه را برای برخی کشورها و جوامع دیگر پیچیده است و احتمالا از این موضوع نتیجه گرفته است، افزود: آنان ملت ما را نشناخته اند و نمی دانند که این روش ها برای ملت ما هیچ جوابی نخواهد داد بلکه موجب می شود که عزم ملت بیش از پیش برای مقابله با استکبار جهانی جذب شود.
وی تاکید کرد: ترورهای کور کمترین تاثیری در اراده ملت ایران نخواهد گذاشت و تنها دست بیگانگان را رو می کند.
این عضو کمیسیون امنیت ملی از دستگاه های امنیت کشور خواست تا با سرعت و قدرت بیشتری عوامل و عناصر این اقدام را دستگیر کنند.
کرمی راد با بیان اینکه بعید می دانم این ترورها انتقام شخصی باشد ،افزود: شکل ترور نشان می دهد که اقدامی حساب شده بوده و شیوه انجام عملیات تروریستی مشخص می کند که تروریست ها از خارج از کشور پشتیبانی می شوند و دست استکبار جهانی در کار است
مشرق- وقتی سال گذشته پس از شهادت دکتر علیمحمدی استاد دانشگاه تهران اعلام شد که وی عضو پروژه سزامی بوده است برخی گمانهها بر این قرار گرفت که احتمال شناسایی او از طریق تیم علمی رژیم صهیونیستی فعال در این پروژه مشترک که مرکز آن در اردن است مطرح شد.

سال گذشته پس از اینکه گمانههای ارتباط پرژه سزامی با ترور علیمحمدی مطرح شد، رئیس مرکز همکاریهای علمی و بین المللی کوشید تا این ارتباط را به طور کامل رد کند. وی در گفتو گو با مهر ضمن تائید فعالیت علیمحمدی در سزامی گفت: استاد مسعود علیمحمدی به عنوان نماینده ایران در سزامی فعالیت می کرده و در جلسات شورای بین المللی سزامی حضور داشته و به جز این فعالیت تحقیقاتی دیگری در سزامی نداشته است.
محمد حسین دوستدار افزود: دکتر مسعود علیمحمدی از دو سال گذشته یعنی در زمان وزارت دکتر محمد مهدی زاهدی در وزارت علوم به عنوان نماینده ایران در سزامی منصوب شده بود.
وی در نهایت نتیجه گیری میکند: اتفاقی که برای دکتر مسعود علیمحمدی افتاد نمی تواند به فعالیت وی در شورای بین المللی سزامی ارتباط داشته باشد. فعالیت در سزامی یک فعالیت صلح آمیز بوده و علمی است.
عجیب اینجا است که دکتر مجید شهریاری نیز یکی از اعضای همین گروه علمی از سوی ایران بوده که به عنوان مشاور با این تیم فعالیت میکرده است.

نکته جالب تر این است که مشخصات شهریاری و برخی دیگر از اعضای این گروه به همراه ایمیل و شماره تلفن در سایت خارجی این پروژه موجود است.
سال گذشته با در گرفتن برخی بحثها درباره حضور رژیم صهیونیستی در پروژه سزامی مسئولان علمی کشور به نوعی این فعالیت را در این پروژه توجیه کردند.اما متاسفانه هیچگاه احتمال نقش دانشمندان رژیم صهیونیستی و عوامل این رژیم در ترور دانشمندان ایرانی فعال در سزامی به دقت بررسی نشد.

عجیب تر اینکه با وجود همه ابهامات امنیتی حاصل از همکاری صهیونیستها و مرکزیت اردن در این تحقیقاتٰ مجلس شورای اسلامی این پروژه را تصویب کرده و همکاری ها ادامه دارد.
باید پرسید چند ترور دیگر برای به فکر اقتادن در این زمینه کافی است؟
به گزارش مشرق، ترور دکتر فریدون عباسی دوانی و دکتر مجید شهریاری دو استاد برجسته دانشگاه شهید بهشتی تهران در حالی انجام شد که رئیس سازمان جاسوسی انگلیس 28 اکتبر سال جاری از کافی نبودن دیپلماسی برای مقابله با ایران و استفاده از روشهای دیگر برای ایجاد مشکل برای این کشور سخن گفته بود.
به نوشته روزنامه "تلگراف"، "سر جان ساورز"، رئیس سازمان جاسوسی "امآی 6" انگلیس چندی پیش با بیان این مطلب که اقدامات اطلاعاتی نقش کلیدی را در متوقف ساختن ایران ایفا میکنند گفت: دیپلماسی به تنهایی کافی است و اقدامات اطلاعاتی نقش موثری در متوقف ساختن ایران دارد. بطوری که این اقدامات سال گذشته ایران را وادار به افشای دومین کارخانه غنیسازی اورانیوم خود کرد که در نتیجه آن فشارهای دیپلماتیک به این کشور نیز افزایش یافت.
رئیس سازمان جاسوسی انگلیس با تاکید بر آنکه از هر اقدام جاسوسی و اطلاعاتی برای ضربه زدن به کشورهای هدف خود استفاده میکند افزود: متوقف ساختن اشاعه هستهای تنها با دیپلماسی صرف ممکن نیست. ما نیاز به عملیاتهای جاسوسی و اطلاعاتی داریم تا بتوانیم کار را برای کشورهایی مثل ایران سختتر کنیم.
به نوشته روزنامه تلگراف، اظهارات ساورز که اولین سخنرانی علنی یک رئیس سازمان جاسوسی انگلیس محسوب میشود، در حالی بیان شد که شش قدرت هستهای به دنبال ادامه گفتوگوهای خود با ایران هستند.
بر اساس این گزارش، چند هفته بعد از تاکید رئیس سازمان جاسوسی انگلیس مبنی بر آنکه باید رژیم ایران را متوجه ساخت که منافعش در کجا قرار دارند، دو دانشمند هستهای کشور ترور میشوند. همین امر نیز موجب شده تا بسیاری از کارشناسان مسایل سیاسی با توجه به نزدیک بودن زمان مذاکرات هستهای ایران و غرب، سخنان ساورز و ترور اخیر دانشمندان ایرانی را با هدف سختتر کردن شرایط برای ایران توصیف کنند.
ساورز همچنین در ادامه سخنان خود با تاکید بر لزوم ایجاد مشکل برای ایران به منظور به تعویق انداختن برنامه هستهای این کشور گفت، هرچقدر که تلاشهای بینالمللی بتواند تلاشهای هستهای ایران را با وقفه روبرو کند، ما وقت بیشتری برای ایجاد یک راهحل سیاسی خواهیم داشت.
پیش از این نیز نشریه "نیویورکر" از تلاشهای سازمان سیا برای بیثباتسازی ایران بوسیله عملیاتهای سری و کمک به گروههای تروریستی معاند خبر داده بود.
تشریح حادثه ترور اساتید از زبان سردار ساجدی نیا
هیچ گروهی مسئولیت بمب گذاری را بر عهده نگرفته و مظنونی نیز در این زمینه شناسایی نشده است.
فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ با تشریح حادثه ترور دو استاد دانشگاه در صبح دوشنبه گفت: هیچ گروهی مسئولیت بمب گذاری را بر عهده نگرفته و مظنونی نیز در این زمینه شناسایی نشده است.
به گزارش خبرنگار مهر، سردار حسین ساجدی نیا ظهر دوشنبه در نشستی با حضور خبرنگاران به تشریح جزئیات دو حادثه تروریستی صبح امروز پرداخت و گفت: پلیس صبح امروز مطلع شد که دو مورد انفجار در تهران رخ داده است.
وی ادامه داد: طی بررسیها مشخص شد ساعت 8 صبح دو اقدام تروریستی در مورد دو مدرس دانشگاه شهید بهشتی در تهران رخ داده که اولی در محدوده بلوار ارتش و دومی در محدوده ولنجک و دانشگاه شهید بهشتی بود.
سردار ساجدینیا گفت: انفجار اول منجر به شهادت مدرس دانشگاه شهید بهشتی و زخمی شدن همسر و راننده وی شد و انفجار دوم نیز منجر به زخمی شدن دومین استاد دانشگاه و همسر وی شد.
وی افزود: در حال حاضر وضعیت جسمانی آقای عباسی و همسرشان مناسب است.
ساجدی نیا با تاکید بر اینکه تا کنون هیچ گروهی مسئولیت بمب گذاری را بر عهده نگرفته و مظنونی نیز در این زمینه شناسایی نشده است گفت: هر دو اقدام تروریستی از سوی راکبان موتورسیکلت بوده و به گفته شاهدان موتورسواران این بمب را به بدنه خودروها از طریق آهن ربا متصل کرده بودند که بمب پس از چند ثانیه منفجر شد.
وی افزود: هر دو خودروی این استادان در حال حرکت به سمت دانشگاه شهید بهشتی بود.
سردار ساجدینیا گفت: پیگیریهای پلیس و دستگاه قضائی برای مشخص شدن عاملان این بمب گذاریها ادامه دارد.
وی افزود: سیستم محافظت از اساتید دانشگاهها بر عهده مجموعه دانشگاه و وزارت دفاع است و آنان باید پاسخگو باشند.
فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ با تکذیب خبر تعقیب و گریز یک دستگاه خودروی 206 در دانشگاه شهید بهشتی و تیراندازی پلیس به سوی آنان گفت: تا کنون هیچ مظنونی در این زمینه شناسایی نشده است و این اخبار کذب است.
وی اظهار کرد: در حال حاضر در مورد نوع بمب اظهار نظر نمیکنیم زیرا کارشناسان بر اساس میزان تخریب و مواد منفجره در حال بررسی نوع بمب هستند.
سردار ساجدی نیا ادامه داد: همسران این دو استاد دانشگاه نیز جزو شاغلان دانشگاه شهید بهشتی بودند.
وی گفت: طبق اظهار نظر شاهدان، موتور سیکلت اول که اولین بمبگذاری را انجام داده از نوع پولسار بوده و نوع موتورسیکلت دوم هنوز مشخص نیست.
صبح امروز بین ساعت 7 تا 8 دو نفر از اساتید فیزیک دانشگاه شهید بهشتی که عازم دانشگاه شهید بهشتی بودند توسط افراد ناشناس مورد سوء قصد قرار گرفتند.
بر اساس این گزارش، در ترور اول دکتر مجید شهریاری عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی به شهادت رسیده و دو نفر همراه وی مجروح شده اند.
در ترور دوم دکتر فریدون عباسی دوانی دیگر استاد دانشگاه شهید بهشتی در میدان نزدیک این دانشگاه در اقدامی مشابه مورد سوء قصد قرار گرفت که بلافاصله متوجه موضوع شده و از محل حادثه می گریزد. این استاد دانشگاه و همراه وی در این حادثه جان سالم به در برده اند.
جایزه فارین پالیسی به کروبی و سروش برای فحاشی: شما متفکرید!
نشریه فارین پالیسی نزدیک به دستگاه سیاست خارجی امریکا که سال گذشته زهرا رهنورد را بهعنوان نفر سوم در
میان 100 متفکر سال خود معرفی کرده بود، در سال 2010، سروش و مهدی کروبی را در لیست خود قرار داد.
این نشریه امریکایی که کروبی را در رده چهل و یکم لیست خود قرار داده، در توضیح علت این انتخاب، از وی بهعنوان فردی یاد کرده که از سال گذشته تاکنون همچنان با شجاعت! ادعاهای خود را تکرار میکند.
همچنین، این نشریه دلیل قرار دادن سروش در رده چهلم لیست صد نفره خود را یک پیشگویی از او عنوان کرده مبنی بر اینکه وی 10 سال قبل پیشبینی کرده بود جنبش سبزی در ایران بهوجود خواهد آمد! البته این نشریه زمان و مکان این غیبگویی سروش را اعلام نکرده است.
100 چهره برتر که در اواخر هر سال میلادی در برخی نشریات معرفی میشوند، در نشریات مشهوری مانند تایم و فارین پالیسی عمدتاً با انگیزه اسطورهسازی از شخصیتهای همسو با نظام لیبرال سرمایهداری انجام میشود و در کشورهای با رویکرد ضدامریکایی نیز افرادی با جهتگیریهای همسو با امریکا معرفی میشوند.
فارین پالیسی که در توضیح علت انتخاب کروبی بهعنوان متفکر!هیچ توضیحی در زمینه تفکرات و اندیشههای وی! نداده است، سال گذشته نیز پس از انتخاب رهنورد، مجبور به ارائه توضیح در این زمینه شد، به طوری که سوزان گلاسر سردبیر نشریه در گفتوگو با رادیو فردا رسانه سازمان سیا که علاقه ویژهای به برجسته کردن این خبر دارد، گفت که "مقصود ما از انتخاب زهرا رهنورد و معرفی او به عنوان یکی از متفکران سال 2009 این نبود که وی را واقعاً یک متفکر برجسته بدانیم، بلکه منظور ما این بود که موضوع جنبش سبز در ایران که حرکتی علیه نظام اسلامی این کشور بوده است زنده بماند."
با این حال، انتخاب کروبی بهعنوان متفکر سال علاوه بر اینکه به اعتبار این نشریه که تلاش زیادی برای علمی نشان دادن وجهه خود دارد، ضربه وارد میکند، دستمایه طنز در محافل سیاسی و رسانهای کشورمان نیز خواهد شد.



درسال ۱۳۵۳ پس از قبولی در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد و در محلۀ نارمک ساکن شد. در همین سال ازدواج نمود و در کنار مبارزه و تحصیل دانش، در بخش مهندسی «طراحی پایه» کارخانجات ارج و ایران تایر، مشغول به کار شد.
با شدت گرفتن فشار ساواک بر گروه های چریکی، ناچار شد دانشگاه و کار صنعتی را رها کند. زندگی مخفی را در پیش گرفت و در فاصله سال های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ به کادرسازی و گسترش تشکیلات جمعیت منصورون همت گمارد تا شاخه های تشکیلات در ۷ استان و ۱۷ شهرستان مهم کشور راه اندازی گردد.
در آستانه پیروزی انقلاب و ورود امام خمینی (ره) به میهن، جمعیت منصورون به عنوان بزرگترین گروه چریگی طرفدار حضرت امام (ره) و روحانیت (به همراه گروه توحیدی صف و گروه موحدین) وظیفۀ حفاظت از جان حضرت امام (ره) را برعهده گرفت.
در سال ۱۳۵۸ که به پیشنهاد استاد شهید مرتضی مطهری، ۷ گروه مسلح مسلمان با یکدیگر ادغام شدند تا بازوی مسلحی برای حفاظت از انقلاب نوپای اسلامی باشند، او از سوی گروه منصورون به عضویت شورای مرکزی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» در آمد. عضویت او در این سازمان بیش از ۳ ماه به طول نیانجامید و در خرداد ۱۳۵۸ با حمایت حضرت امام(ره) واحد اطلاعات و بررسی های سیاسی را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بنیان نهاد و به عضویت شورای فرماندهی سپاه درآمد.
در شهریور ۱۳۶۰ از سوی حضرت امام خمینی(ره) به فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (به عنوان پنجمین فرمانده کل سپاه) منصوب شد و در دوران پرافتخار هشت سال دفاع مقدس، فرماندهی سپاه اسلام را برعهده داشت.
در دوره تصدی فرماندهی کل سپاه پاسداران، سازمان رزم سپاه را طرح ریزی کرد و به فرمان حضرت امام(ره)، سپاه را به ۳ نیروی زمینی، دریایی و هوایی مجهز نمود و توانست سپاه را در قالب ۵ نیرو سازماندهی کند. در این دوره همچنین اقدام به تأسیس ۲ دانشگاه امام حسین (علیه السلام) و بقیه الله (عجل الله فرجه) نمود و به منظور بهره گیری از ظرفیت یگان های مهندسی سپاه برای کمک به دولت در اجرای طرح های عظیم سازندگی کشور، خود شخصاً فرماندهی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء را برعهده گرفت.
وی که تحصیلات دانشگاهی خود را در سال ۱۳۵۳ رها کرده بود، پس از برقراری صلح، ضمن تغییر رشته از مهندسی مکانیک به اقتصاد، مقطع کارشناسی را در دانشگاه تهران گذراند. تحقیق جامع او در مقطع کارشناسی در سال ۱۳۷۱ و در قالب یک کتاب به چاپ رسیده است. در مقطع کارشناسی ارشد اقتصاد، مطالعات خود را بر روی سیاست های پولی و بانکی متمرکز کرد و موضوع رسالۀ علمی خود را در این باره برگزید.
در شهریور ۱۳۷۶ پس از قبول استعفای وی توسط رهبر انقلاب، از سوی ایشان به عنوان «دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام» منصوب گردید. و مطالعات اولیه برای تنظیم سند چشم انداز ۲۰ سالۀ ایران را آغاز نمود.
وی با تکمیل تحصیلات خود در مقطع دکتری اقتصاد دانشگاه تهران، عهده دار مسئولیت ادارۀ کمیسیون اقتصاد کلان مجمع تشخیص مصلحت نظام شد. رسالۀ دکتری وی که در سال ۱۳۷۹ نگاشته شده، در قالب یک کتاب منتشر شده است.

وی همچنین با پذیرفتن مسئولیت کمیسیون های تخصصی سند چشم انداز ۲۰ ساله، سیاست های کلی نظام در جذب سرمایه گذاری خارجی و سیاست های کلی اصل ۴۴ قانون اساسی، کوشیده است تا از تجارب و دیدگاه های مدیریتی و اقتصادی خود برای سیاست گذاری بلندمدت کشور در حوزه های مختلف استفاده نماید تا ایران اسلامی به جایگاهی مناسب برای زندگی شایستۀ ایرانیان برسد.

به گزارش کلمه، موسوی آذر را ماه دانشجو نامیده و تلاش کرده است در این پیام به بخشی از سوالات و دغدغه هایی که در این مدت از سو دانشجویان مطرح شده، پاسخ دهد.
وی در بند نخست پیام خود «شیوه خریدن فرصت» توسط دولتمداران را مورد نقد قرار داده و گفته است: همه جا صحبت از فشارهای طاقت فرسا بر خانواده هایی است که این روزها بیش از هر زمان دیگر با فقر و نداری دست و پنجه نرم می کنند. صاحب منصبان نظامی و انتظامی به صراحت از بیمناکی خود نسبت به واکنش های عصبی مردم و خطر سوء استفاده های احتمالی دشمنان خارجی و مخالفان داخلی سخن می گویند.
وی در همین پیام، ضمن یادآوری تجربه کهریزک، کوی دانشگاه و عاشورای تهران و با تاکید بر این که اقتدارگرایان خروش مردم را در راهپیمائیهای ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد و دیگر روزها ندیده و به تجمع های مهندسی شده دلخوش کرده اند، نتیجه گرفته که نشانی از بصیرت برای برگشت به سوی مردم دیده نمی شود.
موسوی با اشاره به این پرسش مهم بسیاری از همراهان جنبش سبز که در این روزها که امکان بیان اعتراض ها به سبب سرکوب های شدید و برخوردهای امنیتی وجود ندارد، چه باید کرد؟ گفته است که پاسخ به این پرسش باید محصول عقل جمعی باشد و همه همراهان راه سبز امید باید راهکار ارائه کنند. وی با تاکید بر اینکه «آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است»، گسترش آگاهی در میان مردم را یکی از مهمترین راهکارها در شرایط موجود دانسته است.
میرحسین در پایان ضمن تجلیل از مبارزان در بند از زن و مرد، به ویژه دانشجویان در بندی که نشان داده اند راه سه آذر اهورایی ۱۶ آذر فراموش نشده است، رسیدگی به خانواده های شهدا و آسیب دیدگان جنبش سبز را جزو وظایف همه ما دانسته است.
متن کامل پیام میرحسین موسوی به مناسبت ماه دانشجو به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
دانشجویان همراه جنبش سبز،
دوستان جوان و پرمهر و شجاع هموطن،
سلام و درود بر شما باد
در آستانه ماه آذر -ماه دانشجو- در یادآوری ایستادگی ها و مبارزات شما برای پاسداری از حقوق ملت ایران و حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، لازم دیدم چند کلمه از باب قدردانی و احترام برای شما عزیزان بنویسم، به ویژه آنکه امکان دیدار مستقیم با شما کم شده است.
در دوسال اخیر، در ملاقات هایی که با شما داشته ام و یا در نامه ها و یادداشت هایی که فرستاده اید، همواره شاهد دغدغه های شما درباره آینده ایران عزیز و جنبش سبز آزادیخواهانه مردم ایران بوده ام. و البته از شما نیز جز این انتظار نیست، چرا که در سرزمین ما، دانشجو همواره ی تاریخ دیده بان بیدار مخاطراتی بوده است که جامعه ایرانی را تهدید می کرده است و در این راه خود نیز، به گواهی تاریخ، از خطرهای بزرگ در راه دفاع از مردم و ملت استقبال کرده است. و مگر نه این است که ۱۶ آذرماه هرسال یادآور حادثه تلخی است که در آن، دانشجویان هوشیار و پیشتاز این دیار، که در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی حامی آن دهان به اعتراض گشوده بودند، به خاک و خون کشیده شدند؟ در آن روز مستبدان و خودکامگان تصور می کردند که بعد از آن سرکوب و کشتار، دهان انتقاد و اعتراض برای همیشه بسته خواهد ماند؛ خطایی که همه کسانی که به پیروزی برپایه ارعاب تکیه می کنند مرتکب می شوند، و چه بد تکیه گاهی است ابزارسرکوب برای بقای چند روز بیشتر.
مستبدان روز به روز تنهاتر می شوند / مستبدان زمانی بیدار میشوند که بسیار دیر است
مستبدان نمی دانند که به کارگیری زر و زور و تزویر، فاصله مردم را با آنها بیشتر می کند، وآنها را به کنج خلوتکده تخیلی به ظاهر امنی می راند که توسط مداحان و ثناگویان منفعت جوی و دشمن مردم طراحی و اجرا شده است، تا بلکه تألم ناشی از از دست دادن پشتوانه مردم را از یاد ببرند.
مستبدان، روز به روز تنهاتر می شوند و به همه چیز و همه کس گمان بد می برند، دوستان دیروزشان را از خود می رانند، و هر انتقاد و نصیحتی را توطئه ای برای نابودی خویش می پندارند. و بدتر آنکه منافع خودشان را مساوی با منافع ملی می گیرند و در چنین وضعی ناچار به سلاح داران تکیه می کنند، و به دنبال کسانی می گردند که چشم و گوش بسته از آنها فرمان برند و سایه شک و تردید نسبت به افکار و اعمال آنها را حتی برای لحظه ای از دل نگذرانند.
مستبدان در دایره تنگی که برای خود فراهم کرده اند، آنقدر گرد خویش می چرخند که از شنیدن همهمه سقوط کاخ خودکامگی و خودرایی باز می مانند و زمانی بیدار می شوند که بسیار دیر است برای بازگشت به آغوش مردم.
طایفه طایفه کردن و تحقیر مردم، روش مشترک مستبدان و فرعونیان / رنگ قدسی بخشیدن به قدرت بدترین جنبه جباریت است / عده ای خود را برتر از قانون و مستغنی از آرا و نظرات مردم می دانند / دزدها و دیکتاتورها از قانون بدشان می آید
آنان نمی دانند که دهان و گوش و چشمان مردمان را شاید بتوان از گفتن و شنیدن و دیدن بازداشت، اما اندیشیدن موهبتی الهی است که دروازه های خلوتگاه آن به روی زورمندان بسته است. راز این همه احساس خطر از دانش و دانشجو و دانشمند، این همه اضطراب از آزادی چرخش اطلاعات، این همه ترس از رسانه های آزاد، این همه واهمه از تجمع حتی آرام و مسالمت جویانه منتقدان و معترضان، و نیز این همه تلاش برای بیگانه نمایی دوستان مردم و انقلاب، و روند مستمر پایان ناپذیر ناخودی کردن فرزندان ایران، این همه هراس از هرآنچه با عقلانیت جمعی پیوند دارد و این همه پرهیز از هر آنچه با برنامه ریزی و مدیریت دانش محور مرتبط است آیا درهمین نیست؟ و سرانجام، مستبدین در جهت کسب پیروزی با حاکمیت ترس، از همان روشی استفاده می کنند که فرعون و همه فرعونیان بهره بردند. طایفه طایفه کردن مردم «با خودی و غیرخودی کردن ملت» و قرار دادن مردم در مقابل هم، تحقیر مردم با گوساله و بزغاله و خس و خاشاک نامیدن برای واداشتن آنها به کرنش، و سرانجام رنگ قدسی بخشیدن به قدرت، که «انا ربکم الاعلی». و این آخری به گواهی تاریخ بدترین جنبه جباریت است. یعنی واجب است که اطاعت کنید و سوال نکنید و ما برتر از آن هستیم که مورد سوال قرار گیریم. آیا قانون گریزیهای گسترده و حساسیت در برابر خواست بازگشت بدون تنازل به قانون اساسی وعدم تمکین در مقابل رای مردم و گریز از انتخابات های آزاد و رقابتی غیرگزینشی و بستن روزنامه ها جز این معنی می دهد که عده ای خود را برتر از قانون و مستغنی از آرا و نظرات مردم می دانند؟
مگر امام رحمت الله علیه در سال ۵۹ نگفت «همه روی قانون عمل بکنند. این قانونی که ملت برایش رای داده است. همین رای نداده است که توی طاقچه بگذارید و کاری به آن نداشته باشید. بروید مشغول کار خودتان بشوید.»
ودر سال ۶۰ نیز فرمودند:
«البته دزدها از قانون بدشان میاید و دیکتاتورها هم از قانون بدشان می آید»
وهم ایشان بودند که در جواب نامه صریح نمایندگان مجلس در مورد انحراف نظام از حدود قانون اساسی گفتند که همه باید به قانون برگردیم.
اقتصاد بیمار، سیاست های من در آوردی و فساد عمیق / کجا رفت وعده نفت بر سرسفره ها و قول برخورد با مفسدین؟ / محکومیت بخشنامه ای و آمرانه جنبش سبز و سه میلیون دانشجوی آگاه
۱- چنین است دوستان عزیز که امروز، به واسطه به کارگیری شیوه غلط خریدن فرصت های زودگذر از طریق ایجاد بحران های پیاپی، هزینه های سنگینی بر مردم ما تحمیل می شود، تا با تمسک به شیوه از پیش شکست خورده فرار به جلو، تحکیم مناسبات فرقه ای با الگوی «اطاعت محض یا اخراج»، برانگیختن کینه های ناشی از شکاف عمیق تر شده میان فقرا و اغنیا، این قدرت چندروزه چند روزی بیشتر در دست قدرتمندان باقی بماند.
روندی که می بایست در بستر اعتمادسازی گسترده مردم -مردمی که به دولتمردان به دلیل انتخابات پر از تخلف و تقلب و دستکاری رایانه ای آرا بدبین شده بودند- و با تکیه بر خرد جمعی واستفاده از صاحبنظران خداترس و بیطرف صورت می گرفت، اینک جراحی دردناکی نامیده می شود که جان اقتصاد بیمار ناشی از سیاستهای من در آوردی و فساد عمیق را بیش از پیش در مخاطره قرار داده است. همه جا صحبت از فشارهای طاقت فرسا بر خانواده هایی است که این روزها بیش از هر زمان دیگر با فقر و نداری دست و پنجه نرم می کنند.
صاحب منصبان نظامی و انتظامی به صراحت از بیمناکی خود نسبت به واکنش های عصبی مردم و خطر سوء استفاده های احتمالی دشمنان خارجی و مخالفان داخلی سخن می گویند.
پرسش بزرگ مردم ما از آنها این است که اگر به راستی بر این حقایق آگاهید و می شنوید نظر کارشناسان را که متفق اند اجرای این طرح به شکلی که شما تهیه کرده و اجرا می کنید جز خسارت های مادی و انسانی و تشدید بی عدالتی، دستاوردی در بر ندارد، چرا این همه اصرار بر چشم بستن به نظرات اقتصاددان های برجسته کشور و نمایندگان مجلس دارید؟ کجا رفت وعده های آموزش مجانی و ایجاد اشتغال و اصل ۴۳ قانون اساسی؟ چرا به مردم نمی گویید با پولی که می خواهید با افزایش قیمتها از جیب مردم بردارید، در غیبت سازمان برنامه و بودجه و تضعیف مجلس و بی خاصیت شدن شوراها و سازمانهای نظارتی، چه می خواهید بکنید؟ آیا سوءاستفاده از نیاز و فقر مردم، با توزیع بخشی از پولی که از دست آنان ربوده اید، می تواند بحرانهای بعدی را کنترل کند؟ کجا رفت وعده نفت بر سرسفره ها و قول برخورد با مفسدین؟ چگونه است که به نجوا و آهسته از سرنوشت سند چشم انداز بیست ساله نام می برید؟ نمی اندیشید که حتی اگر تمام مساجد و تکایا و نهادهای سنتی را آمرانه و بخشنامه ای در خدمت محکومیت جنبش سبز به کار بگیرید، سه میلیون دانشجوی آگاه و فرهیخته می توانند با پراکندن پرسشها و نقدها پل های ارتباطی نیرومندی با همه اقشار مومن و مستضعف برقرار کنند و به آنها ریشه های عقب ماندگی و فقر و سقوط تولید ملی را توضیح دهند؟
راهبرد فرار به جلو و آشوبهای ساختگی / راهپیمایی ۲۵ خرداد را نمی بینند و به تجمع های مهندسی شده دل می بندند / نشانی از بصیرت برای بازگشت به سوی مردم دیده نمی شود
۲- شاید قرار است که به این بهانه، باز هم آب گل آلود شود و کسانی باز هم به جای پاسخگویی، راهبرد فرار به جلو و از بین بردن فرصت ها تا مرز نابودی نظام و ایجاد بحران های شدید در این کشور را دنبال کنند. امروز بیش از همیشه شاهد دشمن دشمن کردن دست اندر کاران، به عنوان جزئی از استراتژی پیروزی از طریق ترساندن هستیم. پیش از این شاهد بوده ایم که به گواه تصاویری که ضبط شده است، مأموران امنیتی و افراد موسوم به لباس شخصی، خودروها و موتورسیکلت ها را می سوزانند، شیشه ها را خرد و ساختمان ها را تخریب می کنند، و با بی شرمی، معترضان را متهم به انجام آن می کنند. آیا برای آنهایی که به راحتی کارناوال راه می اندازند و برای مأموران دولتی کلاه گیس و آرایش ها و لباس های جنس مخالف فراهم می کنند، دشوار است که این بار هم تحت عنوان فتنه سبز یا سرخ یا هر عنوان دیگری، آشوب های ساختگی بر پا کنند و آن را وسیله ای برای فریب افکار عمومی و انحراف نهادهای نظارتی و تسویه حساب های جدید سیاسی قرار دهند؟
متاسفانه تجربه کهریزک و کوی دانشگاه و زیر گرفتن بی پناهان با اتومبیل پلیس و از پل پائین انداختن و سر زندانیان را به چاه توالت فروکردن و خروش مردم را در راهپیمائیهای ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد و دیگر روزها ندیدن و دل بستن به تجمعهای مهندسی شده و فرمایشی، جلوی روی ماست و نشانی از بصیرت برای بازگشت به سوی مردم دیده نمی شود.
اجرای بدون تنازل قانون اساسی، پرهیز از خشونت و التزام به اخلاق، خط مشی اصولی جنبش سبز/ هزینه ناکارآمدی های دولتمردان را مردم کوچه و بازار نباید پرداخت کنند / چهره زندگی را برای مردم زشت تر نکنیم
۳- همراهان جنبش سبز همچنان درخواست اجرای بدون تنازل قانون اساسی، پرهیز از خشونت، التزام به اخلاق و روش های اخلاقی را خط مشی اصولی خود می دانند و با هر کس که به هر عنوان و بهانه آشوب کور بیافریند، مخالفند و آن را به ضرر مصالح و منافع ملی ایرانیان و اهداف جنبش سبز می دانند. باید به دیگران نیز توصیه شود که به سیره عقلا متعهد باشند و اگر تشخیص می دهند حرکتی مخرب است، آن را متوقف کنند.
هزینه ناکارآمدی های دولتمردان را مردم کوچه و بازار نباید پرداخت کنند، و نباید بر زخم های عمیق نابسامانی هایشان نمک پاشید. برعکس، چنانچه این همراه کوچک بارها درخواست کرده ام، باید با دستگیری از کسانی که این روزها بر اثر انبوه مشکلات به زمین می خورند کمک شود تا، به دور از روش هایی که کرامت انسانی آنان را از میان ببرد، به زندگی آبرومندانه شان ادامه دهند. چهره زندگی برای بسیاری از مردم زشت شده است، آن را زشت تر نکنیم، بلکه در حد توانمان، در زیبا کردن آن بکوشیم.
در شرایط اختناق و سرکوب چگونه اعتراض کنیم / آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است / یادمان باشد که برای ما، هدف وسیله را توجیه نمی کند / در این راه شکست نیست، ما همه با هم هستیم
۴- دوستان گرامی، پرسیده اید که این روزها که امکان بیان اعتراض ها و انتقادها به سبب سرکوب های شدید و برخوردهای امنیتی وجود ندارد، همراهان جنبش سبز چه باید بکنند؟ حقیقت این است که پاسخ به این پرسش هم باید محصول عقل جمعی باشد و شایسته است که همه همراهان و علاقه مندان به راه سبز امید در ارائه راهکارهای مناسب مشارکت داشته باشند.
به نظر من، به عنوان یک فرد از این خیل عظیم، «آگاهی چشم اسفندیار خودکامگان است». گسترش آگاهی به دایره کسانی که به فضای مجازی دسترسی ندارند، تماس های چهره به چهره، بالابردن توانمندی ها در تحلیل آنچه پیرامون ما در جریان است، با مطالعه و بحث و گفتگو در جمع های کوچک حقیقی یا مجازی و با توسعه شبکه های اجتماعی که از آسیب فضای امنیتی موجود در امان باشند، آشنایی با تاریخ اسلام و ایران و به ویژه حوادث جنبش های مردم این سرزمین از مشروطه تا کنون، می توانند بخشی از تلاش های ما و نه همه آن باشد.
می توان با معرفی نظری و عملی اسلام رحمانی و تبری از افکار و اعمالی که به نام دین رواج یافته و با سرچشمه های وحیانی و سیره پیشوایان دینی بیگانه است، جلوی نهادینه شدن رفتارهای نابهنجاری را که دولتمردان و صاحب منصبان برای بقای قدرت خود استخدام کرده اند، گرفت.
یادمان باشد که برای ما، هدف وسیله را توجیه نمی کند. یادمان باشد که شعار «دروغ ممنوع» در روزهای پرشکوه پیش از انتخابات، چگونه از جان مردم خسته از دروغ های پیاپی قدرتمندان برخاست و فضای این دیار را فراگرفت. یادمان باشد که تا یکایک ما، خود را از آلودگی ها و نقایص اخلاقی پاک نسازیم، انتظار داشتن جامعه اخلاق بنیادی که در آن همه انسانها بتوانند به قله های شکوفایی انسانی خود برسند، بیهوده است. و یادمان باشد که در این راه، شکست نیست، اما صبر و استقامت فراوان، و عدم ترس از پرونده سازی و سایر اقدامات سرکوبگرانه ضروری است. یادمان نرود که همه باهم می گفتیم نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.
زندانیان سیاسی را یاد و به خانواده های آسیب دیدگان رسیدگی کنیم / دانشجویان بزرگترین سرمایه جنبشی که همراهان آن بی شمارند
۵- یاد و یادآوری مبارزان در بند از زن و مرد و آگاه کردن مردم از ایستادگی زندانیان سیاسی و رسیدگی به خانواده های شهدا و آسیب دیدگان جزو وظایف همه ماست. در این میان جا دارد در ماه آذر، «ماه دانشجو»، از دانشجویان در بند یاد شود؛ دانشجویانی که راه سه شهید اهورائی ۱۶ آذر را فراموش نکرده و نشان داده اند که در راه نیل به جامعه ای عادلانه و آزاد و متعلق به همه ایرانیان، از هیچ خطری نمی هراسند و دلیرانه مقاومت می کنند.
و سرانجام آن که چه کسی است که نداند سه میلیون دانشجوی آگاه کشور بزرگترین سرمایه جنبش سبز است؟ جنبشی که همراهان آن بی شمارند و هریک به نوعی رهبر این جریان عظیم مردمی هستند.
جزئیات جدیدی از ترور دو استاد دانشگاه در تهران
موتورسوار تروریست نزدیک خودروی حامل استاد شده و با چسباندن یک بمب به ماشین از آن فاصله گرفته و سپس خودرو را منفجر می کردند.
عوامل آمریکا و رژیم صهیونیستی امروز در پی ناامیدی از انتقال و فرار مغزهای ایران به خارج، با ترور دو استاد دانشگاه اقدام به شهادت و حذف فیزیکی آنها کردند. تروریستها یک استاد را در بلوار ارتش و استاد دیگر را در مقابل دانشگاه شهید بهشتی ترور کردند.
هر دو استاد به یک شیوه اما در محل های جداگانه به شهادت رسیدند. مکانیزم اقدام تروریستها به این شکل بود که موتورسوار تروریست نزدیک خودروی حامل استاد شده و با چسباندن یک بمب به ماشین از آن فاصله گرفته و سپس خودرو را منفجر می کردند.
استاد شهریاری در بلوار نیروی زمینی بلافاصله و درجا به مقام شهادت نائل شد و استاد عباسی با همین شیوه در مقابل دانشگاه شهید بهشتی ترور شد و از شدت سانحه پس از انتقال در بیمارستان به شهادت رسید.
گزارشی از سوابق علمی استادان ترورشده امروز تهران
به گزارش گروه سیاسی مشرق، ترور دکتر فریدون عباسی حوالی ساعت 8 صبح امروز انجام شد و بر اساس آخرین اخبار دریافتی، این استاد دانشگاه شهید بهشتی به بیمارستان انتقال پیدا کرده است.
همچنین انفجار بمبی در شمال تهران نیز منجر به شهادت دکتر مجید شهریاری شد. بر اثر این انفجار که در بلوار ارتش رخ داد دکتر منوچهر شهریاری شهید و همسر وی بشدت مجروح شد.
هر دو استاد ترور شده امروز توسط دو موتورسوار مورد سوء قصد قرار گرفتند.
دکتر مجید شهریاری عضو هیات علمی دانشکده مهندسی هستهای دانشگاه شهید بهشتی که صبح امروز بر اثر یک انفجار مشکوک به شهادت رسید، همراه با دکتر مسعود علیمحمدی، دکترای فیزیک ذرات بنیادی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، از مشاوران ایران در پروژه مهم سزامی بودند.
برگزاری دورههایی چون "کارگاه آموزشی آشنائی با کدهای محاسباتی راکتورهای هسته ای" از جمله سوابق دکتر شهریاری بوده است.
طرح سزامی (مرکز تابش سینکروترون برای تحقیقات و علوم کاربردی در خاورمیانه) مربوط به بهرهبرداری از یک دستگاه سینکروترون در منطقه است. سینکروترون دستگاهی است که دارای کاربردهای مختلفی در تحقیقات علوم بنیادی، فنآوری نانو، زیستفنآوری، باستانشناسی، علم ساختارشناسی، مهندسی مواد، محیط زیست، تهیه داروهای نوین و پزشکی است.
یکی از طرح های مهم دکتر شهریاری، طراحیهای تئوریک مربوط به ساخت نسل جدید راکتورهای هستهای است که بازتاب زیادی نیز در مراکز علمی جهان داشت.
نام دکتر فریدون عباسی نیز در قطعنامه 1737 شورای امنیت سازمان ملل نیز به عنوان یکی از افراد مرتبط با فعالیتهای هستهای ایران ذکر شده و مشخص است که از مدتها قبل، برای حذف فیزیکی وی برنامهریزی شده است.
دکتر فریدون عباسی دوانی که صبح امروز طی یک عملیات تروریستی در میدان دانشجو تهران مجروح شده و به بیمارستان انتقال پیدا کرده، از ابتدای انقلاب عضو سپاه پاسداران بوده و سه دور در جبهه جنگ عراق بر علیه ایران حضور داشته است وی بعد از جنگ دکترای فیزیک هسته ای گرفته است.
عباسی 52 ساله از متخصصین لیزری بود. فریدون عباسی ریاست گروه فیزیک در دانشگاه امام حسین سپاه پاسداران هم داشت ولی بندرت به این دانشگاه میرفت.
وی روز دهم اردیبهشت ماه 1386 توسط محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور به علت خدمات علمی به کشور، به عنوان استاد نمونه کشوری و 27 مهرماه امسال نیز در مراسمی در دانشگاه شهید بهشتی که با حضور پرویز داوودی و غلامعلی حدادعادل برگزار شد، مورد تقدیر قرار گرفت.
فریدون عباسی دوانی از سال 72 عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه شده و در ادامه به ریاست دانشکده فیزیک این دانشگاه رسیده است.
هر دو استاد ترور شده امروز، عضو شورای مرکزی انجمن هستهای ایران بوده اند که دکتر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان نیز سابقه عضویت در این انجمن را دارد و مقر آن نیز پژوهشکده کاربرد پرتو سازمان انرژی اتمی است.