در بین حاضرین در این جلسات نام افرادی مانند حبیبالله پیمان، محمد ملکی، محسن میردامادی، عباس عبدی، جواد روشنضمیر، ناصر خالقی و برخی از جوانان دیگری که بعدها حلقه اصلی دانشجویان پیرو خط امام را تشکیل دادند به چشم میخورد، که بعدها در سایر حوادث نیز همراه موسوی خوئینیها و همسوی وی عمل میکنند.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی در پروندهی جدید خود با عنوان «عالیجناب سایه» به بازخوانی فعالیتها و کم و کیف حضور «سید محمد موسویخوئینیها» در عرصه سیاسی ایران پرداخته است.
پرونده در ۷ بخش مختلف ارائه شده است که عبارتند از :
درمقدمهی این مطلب مقدمهای آمده است به این شرح:
یکی از بازیگران وقایع دهههای اخیر که از وی به عنوان پدر خوانده ، پدر معنوی ، مرد خاکستری و… در جریان اصلاحات نامبرده میشود سید محمد موسوی خوئینی هاست. «سیدمحمد» فرزند «سیدحسین» در ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ قزوین به دنیا آمد و در همان قزوین درس طلبه گی را آغاز کرد و مانند بسیاری دیگر در سال های منتهی به انقلاب به مخالفت با نظام شاهنشاهی میپردازد و در دهه پنجاه در مسجد جوستان به تفسیر قرآن میپردازد که این کلاسهای وی با دستگیری او توسط ساواک پایان می یابند. بعد از آزادی از زندان به فرانسه مسافرت مینماید و جزء حلقهی یاران امام در آنجا میگردد و در ۱۲ بهمن با همان هواپیمای امام و همراه با بنیصدر، قطبزاده، شهید مطهری و حاج احمدآقا در خاک ایران فرود میآیند. پس از پیروزی انقلاب نیز وی عهدهدار مسئولیت نمایندگی حضرت امام و عضویت در شورای سرپرستی صدا و سیما، عضو مجلس خبرگان ، نماینده تامالاختیار امام در بررسی صلاحیت داوطلبان اولین دوره ریاست جمهوری، نماینده مجلس شورای اسلامی و عضو هیئت رئیسهی مجلس اول، نمایندهی امام و سرپرست حجاج ایرانی، دادستان کل کشور، عضو منتخب امام در نخستین دوره مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو منتخب امام در شورای بازنگری قانون اساسی همچنین ریاست مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری، مدیر مسئول روزنامه سلام و ریاست مجمع روحانیون مبارز را بر عهده داشت.
سالهای پیش از انقلاب
تشکیل حلقهی یاران: مهمترین فعالیت موسوی خوینیها مربوط به جلاسات تفسیر وی از در مسجد جوستان بود. جمعیت قابل توجهی در این جلسات حاضر میشدند. جلسات تفسیر ایشان از دو جنبه حائز اهمیت است، محتوای جلسات و ثمره جلسات. در بعد محتوا روشی که ایشان در تفسیر به کار میگیرند متاثر از ادبیات حاکم آن زمان و نتیجه نوع تفکر ایشان بوده است. ایشان نزاع و درگیری و مبارزه را به عنوان اصل حاکم و جاری در آیات قرآن میدانستند و سعی میکردند تمام آیات قران را بر همین اصل تفسیر نمایند و بر همین اساس بوده که ایشان به دام تفسیرهای مادی و تفسیر به رای میافتند، تا جایی که حتی خود ایشان هم به این نتیجه میرسند که نمیتوان بر این اساس آیات را تفسیر کرد. در همان زمان وقتی روش تفسیر و آنچه ایشان در تفاسیر خود عنوان میکردند به شهید مطهری و شهید بهشتی میرسد هر دوی این بزرگواران به شیوه و محتوایی که ایشان در جلسات تفسیر خود ارائه میدادند اعتراض مینمایند. اما از جانب ایشان توجهی به این اعتراضات نمیشود.
اما ثمرهی این جلسات را باید در حاضرین در این جلسات جستجو کرد. در بین حاضرین در این جلسات نام افرادی مانند حبیبالله پیمان، محمد ملکی، محسن میردامادی، عباس عبدی، جواد روشنضمیر، ناصر خالقی و برخی از جوانان دیگری که بعدها حلقه اصلی دانشجویان پیرو خط امام را تشکیل دادند به چشم میخورد، که بعدها در سایر حوادث نیز همراه موسوی خوئینیها و همسوی وی عمل میکنند. جلسات تفسیر تا زمان دستگیری ایشان در سال ۵۵ ادامه پیدا میکند و ایشان توسط ساواک به اتهاماتی از جمله همکاری و کمک به سازمان مجاهدین خلق دستگیر میشوند. آنچه در این ماجرا حائز اهمیت و مورد توجه است این است که این سالها که ایشان به اتهام همکاری با مجاهدین خلق دستگیر میشوند سالهای بعد از تغییر ایدئولوژیک سازمان و اعلام رسمی ایدوئولوژی مارکسیستی است؛ هرچند ایشان این موضوع را رد میکنند اما با توجه به دقت ساواک در این مسائل به سادگی قابل رد نیست.
تسخیر سفارت: یکی از حوادث بسیار مهم و پر ابهام دهه اول انقلاب حادثه تسخیر لانه جاسوسی است. این حادثه چه از نظر افراد برنامهریز که حتی تا امروز نیز کاملا شناخته شده نیستند و چه از نظر اسناد کشف شده و مسائل پیرامون آن پر ابهام است.
برای بررسی تسخیر سفارت از انجمن اسلامی آغاز کنیم که امام خمینی عدهای را به عنوان رابطین با انجمن انتخاب میکنند، از جمله آقایان خامنهای، موسوی خوئینیها و حبیبی، بعد از اینکه پیشنهاد تسخیر سفارت از طرف انجمن اجماع عمومی پیدا نمیکند، گروه طرفدار تسخیر سفارت تصمیم میگیرند به تنهایی این کار را انجام دهند و با حذف و چشم پوشی از سایر گزینههایی که از طرف امام برای مشورت به دانشجویان معرفی شده بود، نزد استاد تفسیر سابق خود میروند و ایشان نیز بدون در میان گذاشتن این موضوع با امام و حتی با علم به این که امام با این امر مخالف هستند پیشنهاد دانشجویان را میپذیرد و ایشان را ترغیب میکنند. اگر هم به سخنان امام در آن دوران رجوع کنیم به صراحت امام موضوع حفظ نظم را مطرح میکنند و از مردم و دانشجویان میخواهند که به کارهای خودسرانه دست نزنند.
با تمام این احوال دانشجویان تصمیم خود را برای تسخیر سفارت عملی میکنند. یکی از موضوعات جالب دیگر در ماجرای تسخیر سفارت مقاومت نکردن محافضان سفارت است! در حالیکه پیش از این نیز حمله به سفارت آمریکا صورت گرفته بوده منطقا باید حفاظت بیشتری از سوی محافظین انجام میشد، اما با کمترین مقاومت سفارت تقدیم دانشجویان میشود، پس از تسخیر سفارت افشای اسناد آغاز میشود. امام از دانشجویان میخواهد که تمام اسناد بیکم و کاست افشا شوند، اما در عمل چنین کاری از سوی دانشجویان پیرو خط امام صورت نمیگیرد! آنچه در افشای اسناد قطعی است نقش کلیدی موسوی خوئینیها است، که اسناد تا به تائید وی نمیرسید افشا نمیشد. گذشته از اینکه بسیاری از اسناد از سفارت خارج میشود و اینکه این اسناد کاملا به صورت جهتدار افشا شدند و اینکه حتی برخی از اسناد سالها بعد در منزل شخصی یکی از افراد اصلی دانشجویان پیرو خط امام و نزدیکترین افراد با موسوی خوئینیها کشف شد.
یکی از ابهامات در این زمینه در ماجرای تائید صلاحیت بنیصدر خودنمایی میکند، اسناد مربوط به بنیصدر از اولین اسنادی بود که در گاو صندوق سفارت و یا بنا به نقلی بر اثر سهلانگاری کارمندان سفارت روی میز باقی مانده بود و کاملا سالم به دست دانشجویان میافتد. اندکی بعد از این ماجرا موسوی خوئینیها به عنوان نماینده امام در بررسی صلاحیت کاندیداها معرفی میشود و بنیصدر نیز برای کاندیداتوری اولین دوره ریاست جمهوری ثبت نام میکند و بی هیچ واکنشی از موسوی خوئینیها تائید صلاحیت میشود و پس از اتفاقات مختلف به ریاست جمهوری انتخاب میشود و بهترین روابط را نیز با گروهک مجاهدین خلق برقرار میکند. اما اندکی نمیگذرد که در زمان مطرح شدن عدم کفایت بنیصدر در مجلس ایشان به مخالفت با بنیصدر با استناد به اسناد لانه جاسوسی میپردازد و عنوان میکند که اینجانب پیش از شروع انتخابات ریاست جمهوری به بسیاری از دوستان نظر خودم را در باره آقای بنیصدر گفتهام، بنده به بسیاری از دوستان روحانی گفتم که آقای بنیصدر خطری برای اسلام وانقلاب است. از ایشان ترویج نکنید، اما سوال اینجاست که چرا ایشان همان زمان به استناد همان مدارکی که وجود داشت رد صلاحت نشدند.
دادستان کل: ایشان در سال ۶۴ به سمت دادستان کل انقلاب اسلامی منصوب میشوند. مسئلهای چالشی که در این زمان مطرح است پرونده انفجار دفتر نخست وزیری است که تا آن زمان با گذشت چندین سال به خاطر اعمال فشارها همچنان به نتیجه نهایی نرسیده بود. وی از همان آغاز کار اعلام کرد که از نظر وی به دلیل اینکه به پرونده انفجار حزب جمهوری رسیدگی نشده است، رسیدگی به این پرونده صرفا اهداف سیاسی دارد اما او پس از استماع نظرات مخالفین دیدگاهش، دستور رسیدگی به پرونده را صادر نمود. در همین راستا، خسرو تهرانی و حسن کامران دستگیر و بازجویی از آنها آغاز گردید. در این بین بود که تقی محمدی از متهمین پرونده که اطلاعات خوبی را در اختیار بازجوی خود گذاشته بود، در فاصله تنفس بین بازجویی و قبل از آنکه اقاریر خود را مکتوب کند، در اتاق محل بازداشت خود، خودکشی مینماید. خوئینیها پس از دریافت گزارش خودکشی تقی محمدی مسئولین پرونده را تحت فشار میگذارد که «وضعیت به این صورت زیاد قابل دوام نیست». در ادامهی مسیر رسیدگی نیاز به حضور سعید حجاریان و بهزاد نبوی برای بازجویی به موسوی خوئینیها اعلام میگردد، اما موسوی خوئینیها به شدت موضع گیری میکند و دوباره ادعای سیاسی بودن این ماجرا را مطرح میکند وبیان میکند که «شما قصد دارید سازمان مجاهدین انقلاب را محاکمه کنید». همچنین بیان میدارد که «اجازه نخواهم داد آقای بهزاد نبوی به اینجا بیاید، شما میخواهید همه مسئولین را دستگیر کنید، خودم از وی تحقیق میکنم».
جالب آنکه علی رغم اصرار خوئینیها به تعجیل در کار، چهار کیفرخواستی که به او تحویل میشود به دادگاه ارجاع نمیگردد. در این میان از سوی یکی از مطلعین اطلاعات جالبی ارائه میگردد، که با در میان گذاشتن آن با متهمین، موارد بسیار مهمی کشف میگردد. این اقدام موجب عصبانیت خوئینیها شده و میگوید «دستور من این بود که تحقیق نکنید، به چه علت تحقیق کردهاید؟». سپس گفتگو میان عوامل پرونده و او به جایی میرسد که او ادعا میکند این اطلاعات را همه مسئولین از اول میدانستند و شما بیهوده طولش میدهید، او در پاسخ اینکه شما هم از اول میدانستید جواب مثبت میدهد و پس از آنکه توضیح داده میشود این مطالب در جلسات مکرر با مسئولین قضایی همچون شهید ربانی املشی، صانعی و …. و رییس جمهور و رییس مجلس و … بررسی شده و هیچ یک چنین چیزهایی را نمیدانستهاند و اگر شما میدانستهاید چرا زودتر نگفتید که زودتر به نتیجه برسیم، خوئینیها حرف قبلی خود را پس میگیرد و میگوید من گفتم فرض کنیم مسئولین میدانستهاند، به هر حال این تحقیقات شما فقط به درد تاریخ نویسی میخورد! اینها چیزی نیست و ما بیهوده تعدادی را بازداشت نمودهایم! من از اول میدانستم که هیچ چیز نیست منتها گفتم که شماها برسید و معلوم شود که چیزی نیست و آن وقت گریبان شماها را بگیرم و بگویم که همینها بودند که به مسئولین تهمت میزدند. او سپس دستور میدهد متهمین کنار هم باشند که علی رغم توضیح در این خصوص که موارد اتهامی اینها یکی است و هنوز تحقیقات تمام نشده و دادگاه نیز در پیش است و این امر میتواند باعث تبانی شده و در روند رسیدگی اخلال ایجاد کند؛ او تاکید میکند که این دستور همین امشب انجام گیرد، که این امر موجب اعلام استعفای مسئولین پرونده میشود. در نتیجه این اقدامات با کنارهگیری مسئولین وقت پرونده و به علت سلب استقلال قضایی از آنها، پروندهای که به دلیل کارشکنیهای مکرر نزدیک به پنج سال طول کشیده بود، سرانجام متوقف گردید. دادستان کل در تلاش برای احالهی پرونده به شعبهای دیگر وارد مذاکره با دیگر قضات میگردد و بحث به درازا کشیده میشود. در این میان موسوی خوئینیها خواستار آزادی متهمین با قرار وثیقه و تامین میگردد که با توجه به محرز بودن جرم، جز درباره ۲ تن از متهمین محقق نمیگردد. به همین جهت بحث بالا گرفته و به درخواست خوئینیها، منتظری در آن دخالت مینماید.
در این میان ۶۱ تن از وزرا، نمایندگان و مسئولین طوماری به دفاع از متهمین امضا مینمایند و به محضر حضرت امام ارسال مینمایند و همزمان ۶۲ نماینده مجلس نیز به قوه قضائیه تذکر داده و خواستار پیگیری جدی پرونده نخست وزیری میشوند. این طومار و تذکر مورد توجه رسانهها قرار میگیرد و متعاقب ارسال طومار به حضرت امام، ایشان آیت الله اردبیلی رییس وقت شورای عالی قضایی، موسوی خوئینیها دادستان کل وقت و دادستان انقلاب وقت تهران را به حضور میطلبند و از کم کیف قضایا سوال میکنند و آقای موسوی اردبیلی نیز توضیح پرونده و اعترافات را میدهند. در این میان آقای خوئینیها بیان میکنند: «نه آقا! من پرونده را دیدم و چیزی نبوده است.» اما آقای رئیسی مخالف نظر وی را عنوان میکند و بیان میدارند که پروندهای است و افراد اعتراف کردند؛ حتی متهمی است که برایش کیفرخواستی صادر شده است و در آنجا پرونده بسته میشود. سپس آقای خوئینیها به عنوان دادستان کل از آقای رئیسی میخواهند رسما اعلام کند که پرونده مختومه شده است اما آقای رئیسی زیر بار نمیروند و آقای خوئینیها نیز میگویند «تو اعلام نمیکنی من اعلام میکنم.» فردای آن روز روزنامههای تهران اطلاعیهای را به نقل از روابط عمومی دادستانی کل کشور، با همان مضمون مورد علاقه خوئینیها درج نمودند و اینگونه این پرونده با مساعدت موسوی خوئینیها و دیگر همفکران نبوی و حجاریان مختومه میشود.
مرکز تحقیقات استراتژیک: یکی دیگر از قطعات مهم که باید مورد بررسی قرار گیرد سالهای ۶۹ تا ۷۲ است که در این سالها آقای موسوی خوئینیها از سوی آقای هاشمی رفسنجانی عهدهدار ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری میشود. این سالها که طیف چپ عموما از کارهای سیاسی کنار ماندهاند توسط موسوی خوئینیها در این مرکز جمع میشوند. دو مساله در فعالیتهای این مرکز قابل توجهتر است ۱- پرداختن به مباحث تئوریک ۲- تجمع نیروهای سابق و ایجاد نیروهای جدید.
در این راستا معاونت سیاسی توسط سعید حجاریان، معاونت اجتماعی توسط عباس عبدی، و معاونت اندیشه توسط محسن کدیور راهاندازی میشود و افرادی مانند هاشم آقاجری، علیرضا علویتبار، عماد افروغ، مجید محمدی، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، سازگارا، امینزاده و آرمین در آن حاضر میشوند. مهمترین موضوعاتی که در این مرکز بر روی آن تاکید میشود پروژهی توسعهی سیاسی بود که نتیجهای که طی تحقیقات مختلف گرفته شده بود این بود که توسعهی سیاسی در ایران در مرحلهی اول نیازمند ایجاد برخی تغییرات در ساختار سیاسی کشور است و در مرحله ی بعد باید فرهنگ سیاسی ایران متناسب با فرهنگ یک جامعهی توسعه یافته تغییر کند که با مطالعه روزنامههایی که افراد حاضر در مرکز مطالعات استراتژیک سردبیری یا مدیر مسئولی آن را برعهده داشتند به راحتی میتوان فهمید چه تغییراتی باید در ساختار سیاسی و فرهنگ سیاسی ایجاد میشد.
اما در جهت کادرسازی نیز مرکز یاد شده بیش از ۵۰۰ نفر از نیروهای همسوی خود را با «بورس دولتی» به خارج اعزام کرد که به نیروهای مطبوعاتی و اجرایی دوره اصلاحات تبدیل شدند. برنامههای این گروه تا زمان استعفای موسوی خوئینیها در مرکز ادامه داشت که با آمدن آقای حسن روحانی برخی از برنامههای ساختارشکن از سوی ایشان تعطیل میشود، اما همچنان برخی از افراد همسو با گروه موسوی خوئینیها در مرکز باقی میمانند.
۱۸ تیر؛ مدیریت فرمانده حضور پیاده نظام : بعد از حاکمیت جریان اصلاحات از اولین ثمرات این جریان انتشار روزنامههای متعدد موسوم به روزنامههای زنجیرهای با ویژگیهای مشترکی نظیر ساختار شکنی، سیاستبازی، عوامفریبی و تهییج مردم، تندروی، ایجاد روحیهی ناامیدی، توهین به مقدسات و ارکان نظام منتشر میشدند؛ که با تعطیلی یکی، روزنامهای با نام دیگری با همان کادر منتشر میشد، از این رو طرح اصلاح قانون مطبوعات در تیرماه ۱۳۷۸، در کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم، مطرح و در چهار بند به تصویب رسید که از جمله مواد آن عبارت بودند از: الف) ممنوعیت فعالیت مطبوعاتی برای عوامل بیگانه، اعضای گروهکهای تروریستی و ضدانقلاب، جاسوسان، وابستگان و سردمداران رژیم طاغوت و… ب) منع شدن مطبوعات کشور از دریافت کمک مالی از کشورهای بیگانه ج) ضمانت اجرایی برای مقابله با افراد دولتی یا غیردولتی که نشریات را برای چاپ مطلب یا مقالهای زیر فشار قرار داده یا آنها را وادار به سانسور نمایند. د) لزوم التزام عملی مدیران مسئول و صاحبان امتیاز نشریات به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
روزنامههای زنجیرهای که منافع خود را در مقابل این طرح در خطر دیده بودند شروع به جوسازی بر علیه این طرح کردند و این موضوع را به تیتر هر روز روزنامههای خود تبدیل کردند. روز ۱۵ تیر یک روز پیش از تصویب قانون مطبوعات در مجلس روزنامه سلام با مدیر مسئولی موسوی خوئینیها با توجه به افشا شدن قتلهای زنجیرهای و شناختن کل ماجرای قتل ها به اسم سعید امامی برای متاثر کردن مجلس و جامعه دست انتشار یک سند جعلی وزارت اطلاعات زد. با این عنوان که سعید امامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است اما این عمل مانع تصویب قانون مطبوعات نشد و از سوی دیگر به تعطیلی روزنامه سلام منجر شد. با توقیف سلام یاران مطبوعاتی خوئینیها با تیترهایی نظیر آیا محافظهکاران هزینه به صحنه آوردن آقای موسوی خوئینیها را محاسبه کردهاند؟ و بازی دمکراسی بازی نیست، تعطیلی سلام را اقدامی غیرقانونی مقابله با دولت و مخالفت با توسعه سیاسی یاد کردند. در داخل دانشگاهها نیز پیاده نظام اصلاح طلبان شروع به تحریک دانشجویان برای اعتراض کردند که مورد توجه غالب دانشجویان قرار نگرفت، اما در جریان این اعتراضات سنگپرانی به نیروی انتظامی و گروگان گرفتن یکی از افراد نیروی انتظامی باعث تحریک و ورود نیروی انتظامی به داخل کوی دانشگاه تهران شد که روزنامههای زنجیرهای اقدام به پوشش این موضوع و بزرگ نمایی آن برای تحریک جامعه نمودند. این جریانات باعث گسترده شدن اعتراضات دانشجویان شد که سرانجام با دلجویی مقام معظم رهبری از دانشجویان و پیام ایشان و حضور مردم در صحنه خاتمه یافت.
انتخابات ۲۲ خرداد؛ تمام سناریو های پدر: اوخر دورهی اول ریاست جمهوری آقای خاتمی بود که پروژه عبور از خاتمی مطرح شد و عنوان شد که دیگر خاتمی پاسخگوی مطالبات رادیکال جبهه اصلاحات نیست، زیرا در این برهه واکنشهای مقتدرانه جناح رقیب، یأس و سرخوردگی را در جناح دوم خرداد حاکم نموده است، لذا ضروری است که از تز «آرامش فعال» به «مقاومت مدنی» که هدف کشاندن چالشهای سیاسی یا مقاومتهای افراطیون به شهرها و خیابانها توسط پتانسل باقیمانده دانشجویی است اجرا شود، و از سوی دیگر نیز نهادهای حکومتی با خصلت دموکراتیک نظیر مجلس و دولت فتح شده است ولی «قدرت» در نهادهای دیگر مجتمع شده است، لذا اقدامات دموکراتیک بیش از این جواب نمیدهد.
شخصیت آلترناتیو خاتمی که بتواند این پروژه را عملی کند کسی نبود جز نخست وزیر دوران امام یعنی «میر حسین موسوی» که در به عنوان شاخص اصلاحات قرار بود مطرح شود و رهبری و شیخوخیت اصلاحات نیز به موسوی خوئینیها میرسید. در حالی که هر دوی این شئون تا آن روز در اختیار خاتمی بود و قرار بر این بود که در انتخابات بعدی ریاست جمهوری، میر حسین موسوی کاندیدای ریاست جمهوری شود تا عملا نیز به شخصیت و شاخص اصلاحات تبدیل شود، اما در شرایط آن زمان این طرح به طور کامل اجماع نیافت و آقای خاتمی برای دوره دوم به ریاست جمهوری انتخاب شدند، شاید کسی در دوران انتخاب وقتی شعار عبور از خاتمی داده میشد این شعار را جدی نمیگرفت و یا اگر جدی میگرفت اصلا به ذهن او خطور نمیکرد که گزینههای آلترناتیو خاتمی چه کسانی هستند!
با گذشت ۸ سال از این موضوع این طرح به سوی عملیاتی شدن پیش رفت و پس از انتخابات نهم ریاست جمهوری موسوی خوئینیها با تکیه بر دبیر کلی مجمع روحانیون مبارز دیگر به طور کامل پدر معنوی اصلاحات بود و اصلاح طلبان که چهار سال از قدرت به دور بودند با همراهی افرادی که وجه مشخصه آنها از دست رفتن قدرت و نارضایتی از احمدینژاد بود این بار پروژه حذف احمدینژاد به هر قیمت را کلید زدند و آلترناتیوی که برای خاتمی در نظر گرفته بودند را وارد میدان بازی کردند. برای درک بهتر بازیگردانی موسوی خوئینیها تنها کافیست نام افرادی را که از ابتدا همراه وی بودند در ذهن خود مرور کنیم. نامهایی مانند: بهزاد نبوی ،سعید حجاریان ،تاج زاده ، امین زاده ، عباس عبدی ، آرمین ، سازگارا ، علوی تبار ، میردامادی ، محسن کدیور که هر یک شخصیت قابل تاملی در نزد افکار عمومی هستند. آنگاه حتی نحوه اتصال و هماهنگی طیف داخل کشور با برخی ار طیفهای خارج کشور را نیز بیشتر روشن خواهد شد.